مستندسازی فعالیتهای تربیتی
مدرسه حضرت روح الله مشهد مقدس
وظیفهی مربیان در مسجد: «بلاغ مبین» 11
· دلایل استفاده از گزینش در جذب14
· جذب از طریق ارتباط با مدرسه و شناسایی افراد در مدرسه16
· درک شخصیت متربی و رفتار متناسب با آن18
· اولویت داشتن افراد با استعداد و باهوش در جذب18
· ثبتنام موقت به مدت یکماه18
· اردو اولین برنامه پس از جذب اولیه18
· استفاده از متربیان برای جذب نیروهای جدید19
· دخل و تصرف در دین برای جذابتر کردن آن20
· راهیافتن خواهشهای نفسانی در جذب20
نحوهی تقسیم متربیان به گروههای مختلف 21
o معیار اصلی گروهبندی متربیان: سن 21
o ملاک دوم در گروهبندی: هوش و استعداد متربیان 22
o معیار تقسیمبندی دانشآموزان یک پایهتحصیلی(همسن) به گروههای مختلف 22
o عدم ارتباط مربیان دیگر گروهها با متربی 23
شیوهی تثبیت حضور متربیان در فعالیتهای تربیتی مسجد 25
· تقویت ابعاد درسی و علمی متربیان25
· ایجاد رابطهی صمیمانه مربی و متربی25
· ایجاد رقابت سالم بین متربیان26
ü تقویت رابطهی مربی و متربی28
ü کامل شدن شناخت مربی از ویژگیهای متربی28
ü عدم وجود برد و باخت در ورزش کوهنوردی29
ü ازبین رفتن برخی رذایل اخلاقی و کسب فضایل اخلاقی29
ü نیاز اندک به امکانات و بودجه مالی30
ü احتمال آسیبدیدگی اندک است30
ü فرصتی برای عملی کردن اخلاق31
ü بیان نکات اصلی و مهم در نقطه مقصد32
ü اطلاع کلی خانواده از برنامههای کوهنوردی32
ü تشویق متربیان به حضور در کوهنوردی توسط مربی در برنامههای طول هفته32
ü سازماندهی متربیان قبل از حرکت33
ü برنامهریزی دقیق برای تمام جزییات34
ü تقسیم مسئولیت بین متربیان قبل از حرکت34
ü حضور مداوم مربی در کنار گروه35
ü قراردادن ضعیفترین افراد گروه در ابتدای صف35
ü تبیین اهداف کوهنوردی برای متربیان35
ü پخش سرود و مداحی در حین کوهنوردی36
ü کنترل سخنگفتن در حین صعود36
ü آموزش مسایل مورد نیاز در کوه37
ü حضور بچهها از شب قبل در مسجد38
o کلاس رزمی، استخر و تیراندازی 38
· شیوه انتخاب سرفصلهای آموزشی39
· برنامهی اجرایی کلاسهای آموزشی39
ü اهداف ارائه «روش مطالعه و برنامهریزی»40
آگاهی مربی از برنامههای متربی در خارج از مسجد 40
ü بهترین شیوهی ارائهی «روش مطالعه و برنامهریزی»41
لزوم توجیه شدن متربی درباره اهداف برنامهنویسی 42
کسب خودآگاهی نسبت به برنامههای شخصی 42
انجام برنامهریزی واقعبینانه 43
کسب آگاهی از میزان زمانی که تلف میشود 43
برنامه ریزی هفتگی و دراز مدت 44
نکات مهم در برنامهریزی هفتگی: 45
ü شیوهی برنامهریزی برای دانشآموزان معمولی و سنین پایین45
ü آموزش روشمطالعه، خلاصهبرداری و فیشنویسی46
ü اهداف ارائه آیات کلیدی قرآن47
اعتماد کامل مردم به آیات قرآن و پذیرش مفاد آن 47
انس باقرآن از طریق آشنایی آیاتی که در زندگی متربیان کاربرد بیشتری دارد 48
ü شیوه انتخاب آیات کلیدی قرآن48
ü شیوهی ارائهی آیات کلیدی قرآن49
ü اهداف ارائه مباحث کمک درسی52
جلوگیری از افت درسی متربیان بر اثر حضور در فعالیتهای مسجد 52
استفاده به عنوان یک روش جذب 53
عامل حفظ و تثبیت حضور متربیان 53
از بین بردن تصور غلط مبنی بر ضعیف بودن بچههای مسجد در مباحث درسی 53
کاربرد داشتن برخی از دروس در اهداف آموزش و تربیتی 54
ü شیوه انتخاب مباحث کمک درسی54
ü شیوهی ارائه مباحث کمک درسی54
ü برنامههای درسی در ایام امتحانات متربیان55
کسب توان انس و فهم با قرآن و حدیث 56
تقویت وضعیت تحصیلی دانشآموز 56
اهداف ارائه دروس منطق، فقه و اصول فقه 57
شیوه ارائه دروس منطق، فقه و اصول فقه 57
تقویت ابعاد اخلاقی متربیان از طریق ارائه الگوهای ملموس 58
از حیث ابعاد تربیتی جامع وکامل است 58
عمل به تاکیدات امام و رهبری 59
تقویت ایمان به غیب در متربیان 59
جهت صحیح دادن به علایق بچهها به هیجان و حماسه 59
ترویج روحیه جهادی و ولایت پذیری 60
· پشتوانهی انجام تکالیف و وظایف توسط متربیان62
o توجیهکردن متربی نسبت به ضرورت انجام وظایف 62
ü ایجاد تقویت روحیه توسل به اهلبیتعلیهم السلام64
ü جذابیت داشتن برنامه برای متربیان64
ü جلوگیری از حضور متربیان در هیاتهای عزاداری نامناسب65
ü ارائه مباحث ضروری برای عموم متربیان65
· اطلاع خانوادهها از برنامههای کانون68
· آگاهی مربیان از رفتار و ویژگیهای متربی در محیط خانواده68
شیوهی ارتباط با خانوادهها 69
· جلسات خصوصی با خانواده هریک از متربیان70
اهداف ارتباط با مدرسه متربی 71
· اثربخشی کامل فعالیتهای تربیتی71
شیوهی ارتباط با مدرسه متربی 71
آسیبشناسی فعالیتهای تربیتی در مسجد 72
آسیبها و آفات در رابطه مربی 72
· مراقبت بر انگیزه مربی از ارتباط با متربی73
o مدیریت قوی مربی بر گروه و کنترل روابط اعضا 74
o تشکیل گروههای تربیتی از دانشآموزان همسن 74
· ضربه خوردن به ارتباط متربی با خانواده75
دلایل شکلگیری حوزهی علمیه 76
· استمرار و گسترش فعالیتهای تربیتی76
· کاهش مدارس علمیه علیرغم افزایش نیاز جامعه به طلاب77
· مزایای شکلگیری حوزهی علمیه در درون مسجد77
o آموزش طلبه در بازهزمانی کوتاهمدت بدون کاستن از کیفیت آموزش 77
o تبدیل شدن مسجد به دانشگاه 77
o حضور طلاب در میان گروههای مختلف مردم و ارتباط مستمر با آنها 78
o آشنایی طلبه با سوالات و شبهات مردم 79
o بهرهگیری طلبه از فضای نورانی و معنوی مسجد 79
o تنوع محیط و عدم دلزدگی طلبه از محیط 79
o عدم نیاز به منابع مالی زیاد 80
شیوهی برگزاری کلاسهای حوزه 80
ü خودسازی برای رهایی از آسیبها82
ü تا مربی خودساخته نباشد نمیتواند در تربیت متربی نیز موفق گردد82
ü رعایت این نکته که اولویت اول رشد و تعالی خود مربی است83
ü ضرورت ایجاد نیاز در مربی جهت فراگیری84
ما ادعا نمیکنیم مسجد تنها محل تربیت است، بلکه ادعا می کنیم مسجد بهترین محل انسان سازی است. به تعبیر قرآن « فِیهِ فِیهِ رِجَالٌ یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُواْ »(توبه؛108) در مسجد کسانی هستند که دغدغه پاکیزگی دارند.
وقتی انسان وارد یک محیطی معنوی مثل مسجد می شود، خود این فضا تا حدود 30-40 درصد انسان را می برد و انسان را از حالت مادی خارج می کند و زمینه انس انسان با خدا را فراهم می کند. بر اساس تجربه ما این مطلب روشن است که وقتی جمعی از جوانان در مکانی غیر از مسجد- همچون یک کانون فرهنگی، منزل شخصی و...- جهت کار فرهنگی و تربیتی جمع می شوند، احساس می شود که سرعت عمل تاثیر گذاری خیلی کمتر است در مقایسه با فضای مسجد. ما اعتقاد داریم که تمام ذرات عالم و تمام ذرات محیط ما شاهد اعمال ما هستند و نسبت به اعمال ما واکنش دارند.«یسبح لله ما فی السموات و ما فی الارض»، «یومئذ تحدث اخبارها» زمین اخبارش را بیان می کند. آن زمین و فضایی که روزی چند صد نفر از انسانها در آن با نیت خالص با خدای خودشان ارتباط برقرار کرده اند، در و دیوار آن فضا فرق می کند با جایی که همچنین اتفاقی در آن نیفتاده است. این در اعتقادات ما هست. در قرآن هم بیان شده: « وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَکِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ»(اسراء؛ 44) همه چیز تسبیح می گویند. تسبیحی که ما متوجه نمیشویم.
واقعاً محیط مسجد این طوری است حالا در مقایسه با محیطی که زمینه های غفلت است، خود آدم ها احساس می کنند. هر چه آدم ها صفحه دلشان روشن تر باشد این حس که این مکان با آن مکان متفاوت است بیشتر برایشان تجلی دارد. در مقایسه با یک نفر که دلش تاریک است و در نتیجه زیاد محیط تاریک را تشخیص نمیدهد.
حالا مسجد، مکانی که 500 نفر و یا هر چند نفر وارد می شوند و قصدی ندارند مگر تسبیح و ذکر خداوند- فارغ از تمام مسائلی چون دروغ، خودنمایی و...- چقدر در این مساجد توبه اتفاق افتاده که ما نمی دانیم؟ چقدر انسانهایی که با خدا قهر هستند می آیند و در مسجد آشتی میکنند. بعد طبعاً در آن لحظه این آیه جالب است که «ان الله یحب التوابین» یعنی نظر محبت پروردگار به یک بنده که در آن فضا حضور دارد وارد شده است.
چنانچه نگاهمان به مباحث تربیتی، برگرفته از این آموزههای قرآنی بود که:« إِنْ عَلَیْکَ إِلا الْبَلاغُ» « بر عهده تو جز رسانیدن [پیام] نیست» (شوری،48)؛ « إِنَّکَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ» « در حقیقت تو هر که را دوست دارى نمىتوانى راهنمایى کنى لیکن خداست که هر که را بخواهد راهنمایى مىکند» (قصص،56)؛ «لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیى مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ إِنَّ اللّهَ لَسَمیعٌ عَلیمٌ» « تا کسى که [باید] هلاک شود با دلیلى روشن هلاک گردد و کسى که [باید] زنده شود با دلیلى واضح زنده بماند» (انفال،42). قرار بر این است که بصیرت آفرینی شود، چشم انسانها باز شود. « أَدْعُوا إِلَى اللّهِ عَلى بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی » « من و هر کس پیروىام کرد با بینایى به سوى خدا دعوت مىکنیم» (یوسف، 108) ما کارمان دعوت است، قرار بر این نیست که الزاماً افراد جذب شوند.
این جاست که ما برای ایجاد جاذبههای مصنوعی فشار نمیآوریم و هزینه نمیکنیم, ایجاد جاذبههای مصنوعی برای کشاندن انسان هابه سوی مسائل فرهنگی، یک نوع توهین به عقل انسانها است. توهین به اصل انتخابگری آدم هاست. انبیاء الهی، موظف بودن که آن انتخابگری و عزم و اراده را در انسانها فعال کنند، به جای اینکه از بعضی ساز و کارهای تضعیف کنندهی اراده و تحت الشعاع قرار دهندهی اراده استفاده کنند، که میتوانستند.
از دیدگاه قرآن، انسانی که اسلام میخواهد بسازد، انسانی است که اراده اش را تقویت میکند. عزمش را تقویت میکند، یعنی به او راهکار تقویت عزم و اراده را نشان میدهد. میگوید که تو میتوانی. تو اگر بخواهی میشود، اگر نخواهی - حتی اگر پیامبرهم بخواهد- نمیشود. مگر پیامبر اکرم نمیتوانستند با روشهای خاصی با ضعیف کردن اختیار و تهییج احساسات بیشتر از مقدار لازم - بدون اینکه اختیار آدمها را سلب کنند- کاری کنند که آدمها با اختیارشان سراغ این مسائل بیایند؟ اصلا مگر خود خداوند متعال نمیتوانست این کار را در قرآن انجام دهد؟ ببینید خداوند در قرآن تا چه حد جهنم را مطرح میکند، کاملا آن چنان که هست؟ نه، بلکه گوشههایی، شعبههایی از جهنم را نشان میدهد که به یک اندازهای فرد از آینده اش بترسد، ولی در نهایت به انتخاب و اختیار خودش تصمیم بگیرد. بهشت را هم باز آنقدر جلوه نمیدهد که انسان - با تشویق فوق العادهای که بوسیله بهشت میشود- از خود بی خود شود و ارادهاش ضعیف شود و تحت تاثیر شدید زیبایهای بهشت شود و آن را انتخاب کند.
بهشت و جهنم به میزان خاصی مطرح میشوند و در نهایت انسان را به انتخاب رساندن و عقل آدمها را فعال کردن هدف قرآن است. تاکید قرآن به بینه است: «لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیى مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ إِنَّ اللّهَ لَسَمیعٌ عَلیمٌ» « تا کسى که [باید] هلاک شود با دلیلى روشن هلاک گردد و کسى که [باید] زنده شود با دلیلى واضح زنده بماند» (انفال،42) اگر نگاه برگرفته از اینگونه آیات قرآن بود، طبیعی است که برای ما تعداد جمعیت حرف اول را نمیزند- دنبال این نیستیم که تعداد زیادی را اینجا بیاوریم- بلکه دنبال این هستیم که انسانها را روشن کنیم. روشن گری صورت بگیرد حتی اگر ما طرف را نشناسیم. ما پیام را برسانیم. بسیار هستند کسانی که از ما پیامهایی را میگیرند، اما ما متوجه نیستیم.
روش کار در مسجد باید به گونهای باشد که ما پیام را تولید کنیم، از آیات و روایات استخراج کنیم و پیام را ابلاغ بکنیم، ولو اینکه ندانیم آن کسانی که این پیام را میگیرند، کجا هستند، کی هستند. ما به دنبال این نیستیم که برای خودمان گروه، حزب و تشکیلات خاص درست کنیم و در اطرافمان جمعیت جمع کنیم. چون کسی که وظیفهی خودش را «بلاغ» میداند، برایش اهمیت ندارد که 10 نفر اطرافش باشند یا 100 نفر. میگوید من میخواهم وظیفه ام را انجام دهم.
ما می دیدیم که فعالیت های فرهنگی و تربیتیای که به صورت پراکنده و منفرد انجام می شود، چندان موفق و تاثیرگذار نیستند، لذا مبنا را بر کار تشکیلاتی گذاشتیم. دورنمایمان این بود که مجموعه ای شویم که در قالب کار تشکیلاتی ، فعالیت تربیتی انجام میدهد. لذا از همان ابتدا که کار را شروع کردیم نیز مجموعه ای از مربیان با همدیگر بودیم. چون احساس می کنیم که اولاً تنهایی هم کار سخت و سنگین است و ثانیاً در کار به صورت جمعی ، مربیان بر یکدیگر نظارت دارند و اشکالات کار را می گیرند. در فعالیت تربیتی به صورت منفرد ، احتمال انحراف بسیار بیشتر است ، چون کسی نیست که بر شما نظارت کند یکی از آفت هایی که برای مربی وجود دارد این است که هیچ کس بر کار او نظارت نکند . ما در این جا یکی از شرایط مربی را این قرار داده ایم که باید تحت تربیت باشد. باید یک ناظر داشته باشد و این مساله را در چارت تشکیلاتی کانون نیز گنجانده ایم. یک بخش بازرسی داریم که بر کار مربیان نظارت می کند. قبلاً بعضی وقت ها برخی از اساتید وفعالان تربیتی را می آوردیم تا کار مربیان را ببینند و ایرادات آن ها را بیان کنند ، علاوه بر جلسات خودسازی که مربیان داشتند و خودشان بر کار یکدیگر نظارت داشتند. اگر مربی به انحراف کشیده شود دیگر کار کل آن گروه تمام است.
به نظر ما الگوی موفق کار تربیتی ، آن حلقه ای است که آیه الله قاضی داشته که از دل آن شخصیت هایی همچون علامه طباطبایی بیرون آمدند. ما فقط سعی کردیم که آن الگو را به شکل تشکیلاتی در بیاوریم. در عین حال که می خواهیم حالت معنوی و عرفانی اش را داشته باشد ولی می خواهیم در قالب یک حرکت تشکیلاتی و اجتماعی صورت پذیرد. لذا چارت تشکیلاتی متناسب با آن هم ریختیم. در چارت ما فرمانده محوری نیست ، بلکه مربی محوری است. هر مربی زیر مجموعه یک مربی دیگر است ، به صورت خوشه ای. لذا مربی ها در سطوح مختلف هستند. مربی سطح 1 ، مربی سطح 2 و مربی سطح 3 هر کدام باید ویژگی خاص خودشان داشته باشد. در اساسنامه مشخص شده است که هر کدام چه خصوصیات اخلاقی و چه خصوصیات علمی و فکری و ... باید داشته باشد. برای هر یک از این سطوح تعاریفی داریم.
یکی از اشکالاتی که به کار ما می گیرند این است که شما چرا نیروهای خوب را گزینش می کنید. انتقاد میکنند که افراد مستعد بالاخره راه خودشان را پیدا می کنند، اگر شما واقعاً می خواهید کار تربیتی کنید افراد ضعیفتر را گزینش کنید. پاسخ ما این است که ما در جامعه استعدادهایی داریم که چون به آنها توجه نمی شود، هدر می رود. اتفاقاً این نیروهای خوب، در روال عادی، استعدادشان هدر می رود و کسی این استعدادها را شناسایی و بازیابی نمی کند.
اولا ما تلاش می کنیم که این استعدادها هدر نروند و ثانیاً افراد دیگر را ما به صورت جانبی پوشش می دهیم. بدون تردید فردی که ما با او کار می کنیم در مدرسه و کلاسش بی تاثیر نیست. لذا اگر ما بتوانیم او را خوب تربیت کنیم، او هم می تواند یک جمع را تحت تاثیر قرار دهد و اداره کند. کافی است که ما به بقیه الگو معرفی کنیم. به طور مثال حدود 100 نفر از دانش آموزان مدرسه شهید اسداله زاده عضو کانون بودند. بالاخره این 100 نفر در مدرسه تاثیر گذارند. موثرترین افراد در هر جمعی، نیروهای نخبه آن جمع هستند.
از طرف دیگر انرژی و توان ما محدود است و اگر بخواهیم همه را تحت پوشش قرار دهیم هم کیفیت کار به شدت پائین می آید و هم بخشی از نیروی ما هدر می رود لذا طبیعی است که با کسانی کار کنیم که احساس می شود بازدهی بالاتری دارند. وقتی که تعداد مربیان تربیت شده در این جا افزایش پیدا کرد، می توان امید داشت بدون گزینش همگان را تحت پوشش قرار دهیم.
ما در کانون شیوههای مختلفی برای جذب داشتهایم. شیوه اول این بوده که از طریق اردو جذب میکردیم. یک اردوی تفریحی میگذاشتیم و دانش آموزان برخی مدارس اطراف را دعوت میکردیم، که اکثراً هم میآمدند و در اردو افراد مستعد را شناسایی میکردیم، و برنامههای اینجا را به آنها معرفی میکردیم. برخی بچهها خودشان دنبال چنین برنامههایی (برنامههای مذهبی و ...) هستند، برخی دیگر هم جنبه اردویی برنامهها را میدیدند و علاقهمند میشدند که به عضویت کانون درآیند. البته اینکه چه سنخ از این دانشآموزان را بپذیریم، بستگی به گروهی که ما میخواهیم جذب کنیم، دارد. اگر گروهی باشد که ما بیشتر برای تربیت مربی میخواهیم، سعی میکنیم که افرادی را جذب کنیم که اینها خودشان آمادگی داشته باشند و دنبال کارهای مذهبی باشند و انگیزهشان در این قسمت قوی باشد. البته از میان افراد دیگر هم، کسانی هستند که اول چندان این انگیزهها در آنها قوی نیست ولی بعداً علاقهمند میشوند.
از آنجا که سعی میکنیم اعضای کانون(متربیان) را از بین دانش آموزانی که سطح تحصیلیشان بالاتر باشد انتخاب کنیم، مثلاً فقط دانشآموزانی که معدلشان بالای 19 هست را به اردو دعوت میکردیم، و برای آنها برنامهها را توضیح میدادیم، بعد مصاحبه میگرفتیم و بعد هم خانواده را دعوت میکردیم. خود این فرآیند یعنی وجود مصاحبه، گزینش و دعوت والدین، انگیزه افراد را برای عضویت در کانون بیشتر میکند. تلاش ما این بود که در فرد انگیزه اولیه ایجاد کنیم تا خانوادهاش، پیش ما بیایند. چون خانوادهها با توجه به این که سطح فکرشان بالاتر است و وضعیت فرهنگی جامعه را مشاهده میکنند، سریعتر توجیه میشوند و مشتاق هستند که فرزندشان به چنین محافلی راه پیدا کنند. اکثر خانوادههایی که ما با آنها ارتباط پیدا کردیم و توجیه شدهاند، خودشان خود بخود فرزندشان را میفرستند و به مسجد تشویق میکنند.
نیروها و افرادی که جذب کانون مسجد میشوند عمدتا از 2 طریق جذب میشوند، یک طیف کسانی که پدر و مادرها میآورندشان و ثبت نام میکنند که تعدادشان چندان نیست و بیشتر در تابستانها اتفاق میافتد. خیلی از خانوادههایی که بچهشان را تنها برای ایام تابستان در کلاسها و فعالیتهای کانون مسجد ثبت نام میکنند، در طی این 3ـ2 ماه توجیه میشوند تا اجازه دهند که فرزندشان به طور پیوسته و در تمام ایام سال در فعالیتهای تربیتی مسجد حضور داشته باشند.
گروه دیگر، کسانی که ما به مدرسه میرویم و جذبشان میکنیم. ما در مدارس اطراف مسجد حضور پیدا میکنیم و برای بچهها مسایل و فعالیتهایی که در مسجد انجام میشود و میتواند موجبات ارتقاء سطح علمیشان را فراهم میکند و همچنین امکاناتی که برای ورزش و تفریح هست، را توضیح میدهیم. چون این موارد برای آنها جاذبه دارد. به ایشان میگوییم که هم قرآن و اخلاق و احکام یاد میگیرید و هم سطح علمیتان بالا میرود. مخصوصاً انگیزه درسی و همچنین برنامههایی مثل کوه برایشان جاذبه دارد.
برخی از مربیانی هماکنون در مسجد فعال هستند، با مدرسههای اطراف نیز ارتباط دارند، مثلا خودشان امام جماعت مدرسه هم هستند، لذا حضورشان در مدرسه و ارتباطشان با دانش آموزان راحتتر است. البته ارتباط با مدارس و جذب نیرو از آنها به مدارسی که امام جماعت آن از مربیان مسجدی است منحصر نمیشود، بلکه در مدارس دیگر. ضمن هماهنگی با مدیر مدرسه و توضیح برنامههای تربیتی مسجد، امکان ارتباط دادن دانشآموزان به مسجد فراهم میشود. مسئولان مدرسه هم که تاثیر فعالیتهای ما را بر رفتار بچهها و حتی جو عمومی مدرسه مشاهده میکنند، اعتماد بیشتری مینمایند. به طور مثال خادم یکی از این مدارس میگفت من هیچگاه جو مدرسه را اینقدر آرام ندیده بودم. لذا بسیاری از بچههایی که در مسجد و در گروههای کانون حضور دارند، مدرسهشان مشترک است و برخی از آنها همکلاسی هم هستند.
شیوه دیگری که اخیراً برای جذب نیرو در مسجد استفاده شد به اینگونه است:
برگههایی میان بچههایی که در نماز جماعت مدرسه شرکت میکردند توزیع شد، و آن افراد اسامیشان و شماره تلفن منازلشان را نوشتند. به آنها اعلام کردیم، چون شما نماز را به طور منظم شرکت کردهاید، خدمتتان تماس خواهیم گرفت و جهت دریافت جایزه به مسجد دعوتتان خواهیم کرد. چون طبیعتاً بچههایی که به صورت پیوسته در نماز جماعت حضور داشتند، بیشتر مناسب جذب در مسجد بودند. در مسجد براساس دو معیار معدل و آدرس منزل (چون ضروری است که منزلشان نزدیک مسجد باشد) از میان این افراد انتخاب کردیم و با خانواده آنها تماس گرفتیم که ما قصد داریم هدیهای خدمت آقازاده شما تقدیم کنیم و همچنین با شما نیز صحبتی داریم.
در زمانی که مقرر شده بود، تقریبا همه خانوادهها به اتفاق فرزندشان آمدند. خانوادهها را به طبقه پایین مسجد راهنمایی کردیم و جلسه دانشآموزان را در طبقه بالای مسجد برگزار کردیم. مربیان مسجد هم در بین بچهها حضور پیدا کردند و آشنایی ابتدایی با دانش آموزان انجام شد. در طبقه پایین نیز برای والدین برنامههای خودمان را پیرامون ابعاد معنوی و اخلاقی و علمی و تحصیلی توضیح دادیم و اعلام کردیم که اولین برنامه در هفته آینده، یک اردو هست که کسانی که مایلند فرزندشان در برنامههای مسجد شرکت کند این رضایتنامه اردو را امضاء کنند. با این روش حدود 60 ـ 50 نفر جذب شدند.
ارتباط اولیه و برخوردهای اولیه با بچهها و دانش آموزان، برخورد محبتآمیز است تا دانش آموز جذب مربی شود. خیلی از دانش آموزان در این مناطق با یک سلام کردن و دست دادن و احترام گذاشتن جذب شما میشوند. چون دانش آموز آنقدر تحقیر شده است که اصلاً انتظار ندارد که شما به او سلام کنی و یا جواب سلام بدهی و یا دست بدهی، لذا یک نفر که به او احترام میگذارد، سریع جذبش میشود. اینها کارهایی است که جذب اولیه را فراهم میسازند.
نکته دیگری که در جذب رعایت میشود، آن است که سعی میکنیم شخصیتهای متفاوت متربیان را بشناسیم، درک کنیم و متناسب با شخصیتش با او رفتار نماییم. مثلاً یکی لوطی منش است، دیگری باکلاس و ...
ما براساس اهدافی که برای مجموعه خودمان مشخص کردهایم از جمله این که مربیانی در این مسجد تربیت شوند که همین راه را ادامه بدهند ناگزیر باید افرادی را انتخاب کنیم که از هوش و استعداد بالاتری برخوردار باشند که بتواند گروهها را هدایت نمایند. همچنین گروهی که به عنوان تربیت مربی هستند، باید سریعتر هم فرآیند را طی نمایند. مثلاً اگر مسیر به صورت عادی 6 سال طول میکشد، این افراد باید 3 ساله طی نمایند. طی این مدارج علمی و اخلاقی، توسط بچههای باهوش سریعتر صورت میپذیرد.
هنگام ثبت نام به خانوادهها متذکر میشدیم که این بچهها را موقتا مثلاً تا یک ماه ثبتنام میکنیم. اگر پس از این مدت دیدیم که این افراد از حیث نظم، مطلوب بودند و همکاری همه جانبه داشتند، سپس ثبتنام قطعی خواهیم کرد. در طی این مدت، سعی میکنیم تا بررسی کنیم که آنچه دانش آموز و خانوادهاش در مصاحبه گفتهاند، صحیح و راست بوده است و یا خیر. (همچنین دانش آموز و خانوادهاش ضوابط ما را رعایت میکند، مثلا خانوادهاش ارتباط مستمر دارند؟ تکالیف و وظایف خودش را به خوبی انجام میدهد؟ و ...) اگر متربی از این جهات مشکلی نداشت، برای ماه بعد دعوتش میکنیم و ثبت نام را قطعی میکنیم. چون اگر این را مساله را همان اول بیان نکنیم و بعد عذر کسی را بخواهیم، پدر و مادرها شاکی میشوند، که چرا بچه را از مسجد بیرون کردید.
این که اولین برنامهمان را پس از جذب اولیه، اردو گذاشتیم، به این خاطر بود که بچهها در اردو بیشتر شناخته میشوند. روحیاتشان شناخته میشود و بهتر میتوان تصمیم گرفت که با او ادامه بدهیم یا خیر.
به نظر بنده بهترین روش جذب، مصاحبه کردن و گزینش است. چون از یک طرف هم نیرویی که مطلوب مسئولان و مربیان مجموعه هست، وارد کانون میشود. از طرف دیگر این امکان نیز فراهم میشود تا همان ابتدا، دانشآموز را نسبت به اهداف و برنامهها و شرایط کانون مسجد توجیه نماییم. لذا متربی بر اساس آگاهی و علاقهمندی میآید. امام جماعت در مدرسه شناسایی میکند، مصاحبه میکند و اگر مطلوب بود، به مجموعه دعوتش میکند.
ابتدا بچهها را براساس معدل دعوت میکردیم، سپس برنامهها را برایشان توضیح میدادیم، سپس از میان آنها، کسانی که به شرکت در این برنامهها ابراز تمایل میکردند ـ حدود 50% دعوتشدگان ـ را به همراه خانوادهاش در زمانی خاص دعوت میکردیم و برای خانوادهاش برنامهها و شرایط خودمان را توضیح میدادیم. اگر خانواده این شرایط را پذیرفت، آنگاه با دانش آموز مصاحبه میکردیم. پس از اتمام تمام مصاحبهها، با تعدادی که پذیرفته شده بودند تماس میگرفتیم و جهت شرکت در برنامهها و کلاسها دعوت میکردیم. پس از آغاز برنامهها، اگر کسی از این افراد منصرف میشد و یا ما عذرش را میخواستیم، از میان اسامی ذخیرههایی که در مصاحبهها شرکت کرده بودند جایگزین میکردیم. بسیاری از مربیان فعلی مجموعه و افرادی که نیروهای ماندگاری برای مسجد شدند، از این روش جذب شدند.
از خود بچههایی که جذب شده بودند نیز برای جذب نیروهای جدید استفاده میکردیم. مثلا میپرسیدیم که در میان دوستانشان، آشنایانشان کسی هست که علاقمند است دعوت کنند تا در برنامهها شرکت کنند. مواردی داریم که کسی که معرفی کرده از مسجد رفته، ولی فرد معرفی شده، هنوز در اینجا فعال است.
مربی باید تمام تلاشش را بر « بلاغ مبین» متمرکز سازد نه بر جذب. وقتی که مربی تمام تلاشش بر این متمرکز شود که نیرو جذب کند، ناخودآگاه به این سمت سوق پیدا می کند که دائم از گوشه و کنار اسلام بزند، تا باب میل متربی شود. اما اگر دغدغه مربی بلاغ مبین بود- زمانی این اتفاق می افتد که اعتقاد داشته باشد که خداوند متعال که فرستنده نظام اسلام است به اندازه کافی در آن نظام، ماده جذب لحاظ کرده است. او به اندازه کافی در معارف دینی عامل جذب گذاشته است و وظیفه ما این است که مطلب را بیان کنیم. « ان علیک الاالبلاغ» اگر بیان کردیم و طرف مقابل پذیرفت، به سود خود اوست و اگر نپذیرفت به زیان اوست، هر چند که اگر نپذیرد غصه می خوریم. پیامبر هم خیلی غصه می خورند ولی قرآن می فرماید « انک لاتهدی من احببت» این گونه نیست که هر که شما بخواهی هدایت شود. اراده خداوند بر این است که انسانها با اراده و اختیار خود هدایت شوند. اگر بلاغ مبین را به درستی انجام دهیم. قانون الهی می گوید جذب خود بخود صورت می پذیرد.
مربی باید در راستای بلاغ مبین به جذب بیاندیشد. بعضی وقتها جذب کردن انسانها گویا منیت مربی را اشباع می کند. دین آن قدر روشن است که اگر ارائه شود و کسی نپذیرد از روی عناد نپذیرفته است.
نحوۀ گروهبندیها، مبتنی بر تفکیک سنی است. هر سن خاصی در گروه خاص خودش قرار میگیرد. به طور مثال اول راهنمایی یک گروه، دوم راهنمایی گروه جداگانه و سوم راهنمایی نیز همینطور. دلایل این تقسیمبندی عبارتند از:
1ـ هر کسی متناسب با سن خودش، نیازهای خاص خودش را دارد، نیازهای دانشآموز اول راهنمایی با نیازهای سال دوم راهنمایی متفاوت است.
2ـ به لحاظ تحصیلی، نیز هر گروه درسهایی که میخوانند، مشترک است.
3ـ از نظر هوش و استعداد تقریبا در سطح هم هستند.
4ـ دانشآموزان کوچکتر- مخصوصا در دوره راهنمایی- خیلی سریع از دانشآموزان بزرگتر الگو میگیرند، حتی اگر تفاوت سنی فقط یکسال باشد. در حالی که باید برای این دانش آموز به عنوان متربی، به گونهای برنامهریزی کرد که تنها مربیاش، الگوی او باشد. بنابراین اگر دانشآموز و یا متربی دیگری الگوی او شوند، در کار مربی اخلال ایجاد میکنند. لذا تأکید داریم که حتماً بچههای یک ردۀ سنی باشند. حتی اگر جمعیت گروه کم هم باشد، مشکلی ندارد.
ü علاوه بر این موارد، اگر اعضای گروه از حیث سنی متفاوت باشند، آسیبهای تربیتی و اخلاقی زیادی دارد. کسانی که کارهای فرهنگی ـ تربیتی کردهاند بارها با این آسیبها و آفتها مواجه شدهاند. هر چند که شاید متوجه نباشند، که علت این آسیبها چیست.
یکی دیگر از ملاکهای دیگر در تقسیم گروهها علاوه بر سن، میزان هوش و استعداد دانش آموزان است. هر چند سعی میکنیم که دانش آموزان باهوش و مستعد را ثبت نام کنیم، اما در لابلای این افراد، دانش آموزان مستعدتر هم حضور دارند، که وقتی شناسایی میشدند، سعی میکردیم گروه این افراد را از دیگران جدا کنیم. به نظر ما اعضای گروه هر چه هم سطحتر باشند ـ خصوصاً از حیث درسی ـ بهتر است. چون اگر غیر این باشد، وقتی معلم و یا مربی درس میدهد، اگر سطح دانشآموزان و متربیان با استعدادتر و قویتر را در نظر بگیرد، بقیه استفاده نمیکنند و متوجه مباحث نمیشوند و اگر در سطح بچههای ضعیفتر سخن بگوید، دانش آموز باهوش احساس خستگی خواهد کرد. خیلی هنر میخواهد که معلم و مربی در یک زمان چنان رفتار کند که هر دو نوع مخاطبان درگیر کار شوند. هر کسی این هنر را ندارد. لذا نیازی نیست که این 2 سنخ در یک گروه باشند. نکتهای که بیان میشود که اگر این 2 با هم باشند، رقابت شکل میگیرد، اولاً به نظر میرسد رقابت کاذبی باشد و ثانیاً این رویکرد بیشتر به دانش آموزان ضعیفتر توجه میکند تا انگیزه آنها را بیشتر کند.
ü اگر دانشآموزان باهوشتر جدا نشوند، شاید منجر به ریزش نیرو هم بشود. چون کسی که زرنگتر است میبیند که آن کلاس برای او فایدهای ندارد.
اگر در یک پایه چند گروه داشته باشیم، تقسیمبندی به این صورت خواهد بود، که یک گروه افرادی هستند که ما به آنها امید داریم که در آینده مربی باشند. گروه دیگر اعضایی هستند که هر چند امیدی به مربی شدنشان نیست، ولی به هر حال وارد دانشگاه و حوزه خواهند شد و میخواهند که فرد با اطلاعی باشند. طیف دیگر افرادی هستند که صرفا تابستانها میآیند و از همان فرصت فراغت، بهرهای میبرد. ما سعی میکنیم برای هر 3 طیف فوق برنامه داشته باشیم. ما سعی میکنیم در تابستان همه را پوشش دهیم.
از حیث تعداد نفرات، گروهها یک حداقل و حداکثر دارند که اگر از آن حداقل کمتر باشند تشکیل نمیشوند و اگر از حداکثر بیشتر شوند تبدیل به چند گروه خواهند شد که این میزان وابستگی به تعداد مربیان فعال در مسجد دارد.
هر گروه سنی، یک مربی دارد. اگر قرار است درس ریاضی کار شود همان مربی کار میکند، اگر بنا شود که قرآن و حدیث کار شود، همان مربی کار میکند. کوه و استخر را با همان مربی میروند. قرار شود با خانواده متربی ارتباط گرفته شود، توسط همان مربی این کار انجام میشود. به طور کلی همه امور و ارتباطات توسط مربی صورت میپذیرد. مگر در موارد خاص و ویژه. مثلا آن مربی در یکی از حوزههای درسی و یا نیازهای متربی، توانمندی لازم و ضروری را نداشته باشد که مجبور شویم از کس دیگری استفاده کنیم. علت این امر هم، دیدگاه تربیتی ما به کار است. چون ما میخواهیم از همۀ فعالیتها ـ حتی آموزش ریاضی و دروس تحصیلی و ... ـ هم نتیجۀ تربیتی بگیریم. لازم است یک مربی باشد. نظرات متفاوت و متعارض نباشد که این دانشآموز گیج شود.
شما یک پدر و مادر را در نظر بگیرید. به نسبتی که برای فرزندشان دلسوزی و توجه دارند، سختگیری هم دارند، به طور مثال وقتی بچه مریض است و فلان چیز برای او ضرر دارد، در عین حال که بچه علاقه دارد آن را مصرف کند، ولی پدر و مادر او را توبیخ میکنند و مانع از مصرف آن میشوند. در حالی که ممکن است یک فرد غریبه که این دلسوزی را ندارد، بگوید اشکال ندارد، بیا بگیر و بخور. بچه اینجا تشخیص نمیدهد که این پدر و مادر از باب دلسوزی و محبت بیشتر دارند مانع میشوند، لذا جذب آن غریبه میشود. در فعالیت تربیتی هم وضعیت به همین منوال است. مربی یک گروه به نسبتی که برای بچههای گروهش دلسوزی و توجه دارد، سختگیری و برخورد نیز دارد. مثلاً فشار بیاورد که چرا وظایفت را انجام ندادی؟ چرا سر وقت نیامدی؟ و ... فلان فرد خارج از گروه-که ممکن است مربی یک گروه دیگر و یا یکی از اعضای فعال مسجدو...باشد- به این متربی محبت میکند ـ از نوع دوستی خاله خرسه! ـ و متربی جذب او میشود، میگوید این مربی ما عجب آدم بد اخلاقی است. بنابراین ارتباط با دانش آموز بزرگتر این عیب را دارد که فرد فکر کند دارد به این متربی کمک میکند ولی عملا در مسیر فعالیتهای تربیتی آن فرد خلل ایجاد کند، چون آگاهتر و دلسوزتر از مربی نیست.
شروع طرح ما، از اول راهنمایی است ـ هر چند در مسجد گروه دبستانی هم داریم، ولی خیلی روی گروه دبستانی حساب باز نمیکنیم. بیشتر یک گروه فرعی محسوب میشود ـ طرح پس از طی یک دوره شش ساله، تا سوم دبیرستان طول میکشد.
2 شیوه برای ادامۀ گروه پس از گذشت یک سال وجود دارد. اول این که با همان مربی سال گذشته، فرآیند طرح را ادامه دهند و دیگر آن که مربی گروه تغییر نماید. هر کدام از این شیوهها فوایدی دارد و مضراتی. اگر مربی ثابت باشد اولاً بچهها صرفاً با یک نفر آشنا میشوند و ممکن است که اگر مربی برود این افراد دیگر نیایند و آفتهای خاص خودش را دارد. اگر مربی عوض شود، ریزش زیاد میشود، انس و الفت مربی کمتر میشود.
ما بسته به نیاز و موقعیت، تصمیمگیری میکنیم که آیا مربی در این گروه ثابت باشد و یا عوض شود. ممکن است این تصمیم در مورد همۀ گروهها یکسان باشد و ممکن است که متفاوت باشد.
تصور خانوادهها این است که دانش آموز تا وارد مسجد شد، درسش افت خواهد کرد و ضعیف میشود. ما اگر میخواهیم که بچهها در مسجد باقی بمانند، باید روی این قسمت کار کنیم. به هر حال بچههایی که جذب مسجد میشوند، هر شب یکی دوساعت ـ وقتی که سطحشان بالاتر میرود، بیش از این ـ در مسجد حضور داشتند. طبیعتا به همین میزان، برای این که در مسایل درسی مشکلی پیدا نکنند، احتیاج به کار مضاعف دارند. بر این اساس، اولین موضوعی که ما با اینها کار میکنیم، مبحث روش مطالعه و برنامهریزی است. آموزش روش مطالعه و برنامهریزی بچهها کمک میکند تا بتوانند از حداقل زمانشان، حداکثر استفاده را بنمایند و زمانی را که در مسجد میگذارد، جبران کنند. بسیاری از بچهها با حضور در فعالیتهای این مسجد، معدلشان افزایش پیدا کرد. اطلاع خانوادهها از مسأله، باعث ثبات حضور بچهها در فعالیتها شد و حتی خانوادهها در مقابل برخی مسئولین مدرسه که به علت مسایل درسی، خواستار عدم حضور بچهها در مسجد بودند، مدافع مسجد شده بودند. وقتی خانواده مدافع شد، مربی بهترین پشتوانه را برای حفظ نیرو دارد. چون یکی از مسایل مهم در فعالیتهای تربیتی مساجد، جلوگیری از ریزش نیروهاست. آموزش برنامهریزی و روش مطالعه، حتی بر آموزشهای دروس تحصیلی بچهها مثل ریاضی و ... مقدم بود، چون معتقد بودیم که اگر این را یاد بگیرد، به صورت خودکار خواهد توانست درسها را بخواند.
اگر مربی بتواند، رابطۀ صمیمانه با دانش آموز برقرار کند، میتواند موجبات حضور درازمدت او را فراهم سازد. این رابطه صمیمانه هم باید بین مربی و دانش آموز و هم بین خود دانش آموزان برقرار شود، تا تبدیل به رفقای مسجدی شوند. این باعث میشود که حتی اگر مربی از مسجد رفت، ارتباط متربی با مسجد محفوظ بماند.
هر چند که مهمترین مسأله در ماندگاری نیرو در مسجد، بحث صمیمیت است ولی مسئولیت دادن به افراد هم میتواند به تثبیت نیرو کمک کند. مسئولیت دادن به افراد موجب میشود که آن فرد، خودش را از جمع بداند. به طور مثال مسئول حضور و غیاب، مسئول توزیع قرآن و یا در یک برنامه ورزشی مثل پینگ پونگ، حدود 20 مسئولیت ایجاد کرده بودیم: مسئول نصب تور پینگ پونگ، مسئول توپ، داور و جانشین آن، مسئول راکتها و مسئول جدول مسابقه و .... این شیوه در مورد بچههای سن پایین، به خوبی جواب میدهد.
کار دیگری که در زمینه ماندگاری و تثبیت صورت میپذیرد، این است که سعی میکنیم رقابت سالم را بین افراد ایجاد کنیم.
علل برگزاری کوهنوردی (فواید کوهنوردی): کوهنوردی چه کمکها به مربی در انجام فعالیتهای تربیتی مینماید:
کوهنوردی ورزشی قرآنی است. «أَ فَلا یَنْظُرُونَ .... وَ إِلَى الْجِبالِ کَیْفَ نُصِبَتْ» (غاشیه، 17-19)قرآن بر روی بحث کوه خیلی مانور داده است. سعی کرده توجه ما را به پدیده ای به نام کوه جلب کند. حال ما می خواهیم با رویکرد قرآنی برای بچه های مسجد تفریح بگذاریم. می بینیم که اولویت با کوه است.
کوهنوردی ورزش است و باعث تقویت جسم می شود.
یکی از مسائلی که خیلی در کوهنوردی مهم است تقویت اراده انسان است که نتیجه آن هم در درس و هم در زندگی می توان دید.
از آنجا که یکی از اهداف مهم کار تربیتی، کار کردن بر اخلاق متربیان است. کوهنوردی در ظاهر یک ورزش جسمی دیده میشود. در حالیکه در باطن، بر روح افراد و اخلاق افراد تأثیر میگذارد. همچون اعتماد به نفس و خودباوری، روحیه اطاعتپذیری، علاوه بر اینها، نشاط و زندهدلی در کوه حاصل میشود وقتی که انسان به دامن طبیعت میرود و نعمات خداوندی را از نزدیک مشاهده میکند روحیه و نشاط کسب میکند. انسان در کوه عظمت خدا را می بیند و کوچکی خودش را احساس می کند. دنیا برایش کوچک می شود.
رابطۀ میان مربی و متربی را خیلی تقویت میکند به گونهای که در کلاسهایی که در طول هفته برگزار میشود، این رابطه خودش را نشان میدهد. یعنی صمیمیت بین مربی و متربی را افزایش میدهد.
خیلی از نکات قوت و ضعف بچهها که در فعالیتهای دیگر شناخته نمیشود، در کوهنوردی بروز میکند و شناخته میشود. لذا مربیان شناخت کاملتری از متربیان کسب میکنند- مثلاً معلوم میشود که این فرد خیلی لوس است- روحیات متربیان آنجا به خوبی مشخص میشود در حالی که این اطلاعات را با روشهای دیگر با این دقت نمیتوان کسب کرد. به طور مثال ما قبل از ثبت نام قطعی متربیان، با آنها مصاحبه میکنیم، ولی شناختی که از دانشآموز در برنامهای مثل کوهنوردی حاصل میشود خیلی عینیتر و دقیقتر است. چون ممکن است که فرد در مصاحبه اطلاعات نادرست بدهد و ...
خیلی از نکات ریز اخلاقی متربیان در کوهنوردی به دست میآید. وقتی که به دست آمد خیلی راحت میشود به دنبال اصلاح اخلاقی بود. مثلا تذکر بدهی که شما این جا گیر داری، اینجا حسادت داری و ... حتی بدون آن که به طور مشخص به یک نفر تذکر بدهیم، در جمع به عنوان یک تذکر عمومی مطرح کنیم.
شرکت در کوهنوردی باعث میشود فرد توان مدیریت خودش و امکاناتش را به دست آورد. به طور مثال مدیریت جیره غذایی که همراه خود میبریم. یکبار که کوه رفته بودیم، شخصا مصرف آب خودم را مدیریت نکردم. لذا کم آورده بودم. به صورت شوخی، هر جرعه آب را بچهها 200 تومان میفروختند.
تنها در ورزش کوهنوردی است که در آن برد و باخت مطرح نیست. همه تلاش میکنند تا به یک برد دسته جمعی برسند. اینگونه نیست که یک تیم ببرد و یک تیم ببازد. لذاست که صحنههای خیلی زیبایی در آن رخ میدهد. مثلاً یکی به دیگری در صعود کردن کمک میکند، یا به کسی که آب و یا جیره غذایی کم آورده کمک میکنند.
در مسابقات ورزشی عمدتاً یک طرف برنده است و یک طرف بازنده. طرف برنده مغرور می شود و طرف بازنده دچار سرشکستگی می شود. ولی در کوه همه با هم برنده هستند. در عین حال اینکه چه کسی قوی تر است و چه کسی ضعیف تر هم مشخص می شود. آن که توانایی دارد تندتر و بیشتر برود و یا توانایی تحمل تشنگی بیشتر را دارد، هوای کسانی که ضعیف ترها را هم دارد. از آنجا که کوهنوردی یک ورزش جمعی است، اگر پیروزی باشد، پیروزی همه است و اگر شکست باشد، شکست همه است.
تکرار کوهنوردی باعث شده بچهها در کوهنوردی حرفهای شوند و فوقالعاده به خودباوری میرسند. به گونهای که میتوانند با حداقل امکانات تا ارتفاعات 3000 متر نیز صعود کنند. در حالی که بسیاری از کوهنوردان حرفهای نیز تعجب میکنند که چگونه یکسری دانشآموز در این زمینه اینقدر توانمند هستند.
برخی از دانشآموزانی که در گروهها بودند، میگفتند که من قبلاً خیلی میترسیدم، ولی از وقتی که کوه میرویم ترسم ریخته است. قبلا از تاریکی و بلندی میترسیدم، ولی بعد از چندین برنامه کوهنوردی ترس ما از بین رفته است. یعنی یک رذیله اخلاقی به وسیله همین کوهنوردی از بین رفته بود و تبدیل به شجاعت شده بود. یکی از بچهها نامهای نوشته بود که چون در خانه خیلی به من میرسیدند، بچه لوسی بودم، ولی از وقتی که به کوه میرویم، به طور کلی روحیاتم عوض شده است.
امروزه حدود 70-60 پسران جامعه به آفت اخلاق دخترانه مبتلا هستند چون بیشتر در منزل با مادران سرو کار دارند، که با برنامه 6 ماه الی یکساله کوهنوردی این اخلاق بر طرف می شود. کوهنوردی بچهها را از سن 13-12 سالگی مردشان می کند.
کوهنوردی اکثر نقاط قوت و مثبت ورزشهای دیگر را در خودش جمع کرده است وگرنه بسیاری از این ویژگیها را به صورت منفرد در سایر ورزشها نیز میتوان دید. (ویژگی جامعیت را دارد)
در دسترس بودن این ورزش و کم هزینه بودن آن نیز از نکات مثبت کوهنوردی است. قابل ذکر است که ما با یک بلیط اتوبوس تا پای کوه میرویم و با یک بلیط اتوبوس هم بر میگردیم. جیره غذایی (صبحانه، نهار و ...) را خود بچهها از منزل میآورند. لذا تنها هزینه ما، همان 2 بلیط اتوبوس است.
هوای پاکیزه طبیعت نیز در روحیه افراد تأثیر مثبت میگذارد. افراد هوای سالم تنفس می کنند، در حالی که اگر در محیط بسته یا شهر ورزش کنند خیلی وقتها به علت آلودگی هوا به ضررشان می شود.
نسبت به ورزشهای دیگر، خسارتهای کمتری دارد از قبیل آسیبدیدگی و ...
ما در اخلاق به صورت تئوری میخوانیم که ایثار کنید، انفاق کنید و ...، کوهنوردی مجال و فرصت برای عملی کردن این آموزهها را فراهم میسازد. مثلاً در فضای بالای کوه، که آب در دسترس نیست بچهها آب همراه خودشان را به دیگران تعاریف میکنند و میدهند.
کوهنوردی، بچهها را متواضع و خاکی تربیت میکند. به طور مثال شما باید روی زمین خاکی بشینی و صبحانه بخوری. یا مثلاً بر خوابیدن [در شب] باید حفره روباه بکنی و درون آن بخوابی، که لباسها را خاکی میکند.
یکی از فواید کوهنوردی، تقویت بُعد اطاعتپذیری است. به این گونه که در کوهنوردی اعضا حتی از مسئولی که سنش از آنها کمتر هست نیز در زمینهای که مسئولیت دارد، تبعیت میکنند. سلسله مراتب را هم رعایت میکنند.
در زمان فعلی تشکیلاتی کار کردن خیلی مهم است. در کوهنوردی، تشکیلاتی و گروهی عمل کردن را با هم تمرین میکنند. مثلا یک مدیری وجود دارد. معاونی هست، تقسیم اعضا به گروههای مختلف تحت عنوان گردان و ... باعث میشود که تشکیلاتی کار کردن برای متربیان، ملموس شود.
اهمیت شیوه برگزاری کوهنوردی
قبل از اینکه کوهنوردی یکی از برنامههای تربیتی مجموعه باشد، گاهی به صورت تفریحی، بچهها را کوه میبردیم که بعد از صعود از اولین تپه، خیلیها کم میآوردند و میگفتند بسه، استراحت کنیم. ولی حالا که با این شیوه بچهها را کوه میبریم، همان افراد، علمدار حرکت و صعود بیشتر هستند. لذا شکل رفتن به کوه، نوع لباس پوشیدن، نگاه به کوه و ... باعث شده بود که در نوع اول احساس ناتوانی کند ولی در حالت دوم خیر.
یکی از مسایلی که سعی میشود در کوهنوردی لحاظ شود و تقویت گردد، روحیه بسیجی است، به طور مثال بچهها لباس بسیجی میپوشند. آموزش نظامی میبینند، تا آمادگی نظامی برای شرایط جهاد داشته باشند.
وقتی در کوه حرکت میکنیم، به نقطه مقصد که میرسیم، بچهها از لحاظ جسمی خیلی خسته هستند و نیاز شدید به غذا احساس میکنند، از طرف دیگر چون بر فراز کوه هستند، منظره بسیار زیبایی هم پیش رو دارند. همان گونه که در این شرایط، بچهها نیاز فوری به غذا دارند و هر چه میخورند جذب بدنشان میشود، قدرت جذب مسایل معنویشان هم خیلی بالاست. در آنجا اگر شما یک مطلبی را بیان کنید، سریع میگیرند. لذا خیلی وقتها، ما از قبل مطلب کوتاهی را آماده میکردیم، تا در آن وقت که بچهها میخواهند غذا بخورند، آن را بیان کنیم و میدیدیم که سریع جذب میشد و احساس میشد که بچهها در آن شرایط به شنیدن اینگونه سخنان راغبتر هستند. در حالی که اگر همان مطلب را میخواستیم در مسجد بگوییم، با کسالت میشنیدند، اما آنجا بسیار راغبتر بودند.
از آنجا که ما ارتباط اولیهمان با خانواده متربی است ـ یعنی در وقت ثبت نام، خودمان از والدین دعوت میکنیم و برنامههای اینجا را برای آنها توضیح میدهیم و یادآوری میکنیم که مثلاً هر هفته و یا یک هفته در میان برنامه کوه داریم در فلان منطقه و نحوۀ رفت و آمد را هم توضیح میدهیم ـ لذا ما برای هر برنامه کوهنوردی رضایتنامه جداگانه از والدین را نمیگیریم، مگر برنامههای خاص و طولانیتر.
مربیان در طول هفته- که با متربیان کلاس دارند- بر برنامه کوه -که جمعه برگزار میشود- تأکید میکنند. یعنی دانشآموزان را آماده میکنند و به حضور در برنامه کوه ترغیب میکنند که حتما شرکت کنند. از آنجا که برنامه در روز تعطیل است، بیشتر بچهها، دوست دارند که بخوابند، لذا لازم است که بهشان انگیزه بدهیم که نه تنها از خواب خودش بزند، بلکه بیایند از کوه هم بالا بروند. آن مربیای موفق است که بتواند در طول هفته دانشآموز را توجیه کند که برای چه به کوه میرویم؟ هدفمان چیست و چه فایدهای دارد. مربیان علاوه بر اینکه در طول هفته به آنها انگیزه میدهند و بر وسایلی را که لازم است بیاورند نیز تاکید میکنند.
روز حرکت که بچهها به مسجد میآیند، در گروههای خودشان سازماندهی میشوند، وسایلی که به آنها گفته شده بیاورند، چک میشود ـ هر کسی باید امکانات خودش را در کوله پشتیاش بیاورد مثل آب، غذا برای صبحانه و یا نهار، تجهیزات امدادی، لباس گرم و ... ـ سپس حرکت میکنیم.
بعضی اوقات ممکن است در داخل اتوبوس تا پای کوه ـ که معمولا این مسافت در مدت 15 دقیقه تا نیم ساعت طی میشود ـ برنامههای خاصی اجرا شود. همچون مداحی، سینهزنی، سرود و ... .
پایِکوه نیز در ستون مشخصی، مسیر خاصی که طبق برنامه مشخص شده را طی میکنیم. بسته به برنامهی تعیین شده، بعضی اوقات همه در عین حال که به گروههای مختلف تقسیم میشوند یک مسیر را برای صعود طی میکنند و گاهی اوقات گروهها از مسیرهای مختلف تعیین شده صعود را انجام میدهند.
در طول مسیر، اگر به مکانهای خاصی برسیم و یا احساس کنیم که بچهها خسته شدهاند، شروع میکنیم به شعار دادن ـ خصوصاً شعارهای انقلابی ـ و بچهها نیز تکرار میکنند. برخی از شعارها یک نشاط خاصی را به بچهها میدهد. خصوصا وقتی بچهها تکرار میکنند. بسته به شرایط ممکن است که شعارها جنبه جدی و یا شوخی به خود بگیرند.
مسیر و زمان حرکت، تا کجا بالا رفتن، زمان برگشت، محل خوردن صبحانه، محل استراحتها، مدت استراحت، زمان سخنرانی و مدت سخنرانی، زمان و مدت مداحی و ... از قبل برنامهریزی شده و مشخص است و سعی میشود که همان اجرا شود.
یکی از قسمتهای مهم کوهنوردی صبحانه است که یک سری نکات باید در آن رعایت شود. معمولا مربی با گروه خودش، در کنار هم بر روی یک یا چند چفیه که پهن میکنند، مینشیند و هر کس هر آنچه برای صبحانه آورده وسط میگذارد و رفاقتی با هم میخورند. در این فرصت کارهای اخلاقی زیادی میشود انجام داد. مثلاً از آموزش طرز غذا خوردن با رعایت مسایل اسلامی، تا مسایل و نکات فراوانی که مربی میتواند بگوید، چون بچهها آمادگی بسیار زیادی برای گرفتن مطلب دارند. مربی اگر میخواهد نکتهای را به گروهش بگوید یا تذکری بدهد، این فرصت بسیار مناسب است.
در برنامه کوه علاوه بر گروهبندی شرکتکنندگان، بین آنها تقسیم کار و تقسیم مسئولیت نیز صورت میگیرد و قبل از حرکت به آنها اعلام میشود. مسئولیتهایی مثل مسئول امداد، مسئول آمار، معاون گروه، مسئول فرهنگی و ... تا علاوه بر تقویت حس مسئولیتپذیری متربیان، روحیه همکاری و انجام کار تشکیلاتی نیز در میان آنها تقویت شود.
مربی همواره همراه بچههای گروهش هست. در طول مسیر صعود یا کنار گروه حرکت میکند و یا در امتداد صف و در انتهای گروه میایستد تا اگر کسی مشکلی داشت، کمکش کند.
یک سری از افرادی که در کوهنوردی شرکت میکنند، چون از لحاظ بدنی ضعیفتر هستند، ممکن است از بقیه عقبتر قرار بگیرند. برای اینکه اتفاق نیافتد، این افراد را در جلوی صف قرار میدهیم. چون اولا در جلوی صف بودن، به فرد روحیه میدهد ـ وقتی عقب میماند انگیزهاش را از دست میدهد و این عقبماندگی مضاعف میشود ـ و ثانیاً انسجام گروه و همراهی افراد با گروه از بین نمیرود.
معمولا از بچهها میخواهیم برای صبحانه، چیزهایی بیاورند که بشود دسته جمعی بخوریم، نه مثل ساندویچ و یا غذای بستهای که هر کس گوشهای به تنهایی بخورد. چون هدف این است که دور هم باشیم و کار تربیتی مثل ایثار و انفاق و ... بین بچهها ترویج شود.
به بچهها تذکر میدهیم که خوردنیهایی بیاورند که برایشان مفید باشد، نه آن که برایشان ضرر داشته باشد مثل پفک، چیپس و ... و یا اگر هوا گرم باشد، تذکر میدهیم که چیزهای فاسدشدنی نیاورند.
سعی میکنیم که بچهها را توجیه کنیم که کوهنوردی تفریحی نمیرویم، که شل و ول بیایند و یا مواد غذایی تفننی و ... همراه خود بیاورند. بلکه کوه میرویم تا کار یاد بگیریم، آمادگی کسب کنیم برای ظهور امام زمان و ...
معمولاً یک آمپلی فایر و یک دستگاه MP3 همراهمان است و مداحی پخش میکنیم، نغمههای حزب اللهی و انقلابی پخش میکنیم، البته با توجه به شرایط و حال و روحیه شرکتکنندگان در کوهنوردی.
یکی از نکاتی که به شرکتکنندگان متذکر میشویم، مدیریت زمان است. به طور مثال بطری آبی را که همراه میآورند، را باید در طول چندین ساعت مصرف کنند و طوری مدیریت و برنامهریزی کنند که آب کم نیاورند، همینطور غذا و ...
یکی دیگر از برنامههای ما در کوه، بحث کنترل زبان است. به گونهای که بچهها بتوانند صحبت کردنشان را هم کنترل کنند. ما وقتی در مسیر حرکت میکنیم، اجازه نمیدهیم که کسی با دیگری صحبت کند. مگر این که کار ضروری داشته باشد. منتها در هنگام صبحانه میگوییم که میتوانید صحبت کنید. بچهها کنترل زبان را تمرین میکنند. این کنترل زبان چند فایده دیگر هم دارد: اول این که بچهها در مسیر خسته نمیشوند- چون هر چه در مسیر کوه بیشتر صحبت کنی، از حیث جسمی بیشتر خسته میشوی- دوم مسأله استفاده کردن از طبیعت است. وقتی که فرد مشغول صحبت کردن باشد، معمولا به مناظر اطراف خود چندان دقت نمیکند. ولی در هنگام سکوت، خود بخود تمرکز بیشتری بر مشاهده اطراف وجود دارد.
تا وقتی که به بچهها اجازه ندهیم – ولو آنکه خیلی تشنه باشند- اجازه آب خوردن ندارند، تا بتوانند کنترل بر نفس را تمرین کنند. همین مساله باعث شده است که رفقا خیلی راحت تشنگی را تحمل کنند. در ماه مبارک رمضان، اصلاً روزه هر قدر هم که طول بکشد، احساس تشنگی نمیکنیم. لذا عادت کردیم با سختی، با تشنگی و گشنگی کنار بیاییم. بچهها تمرین میکنند اگر گشنه شدند - در عین حال که غذا در دسترسشان هست- اما تا زمانش نرسیده و دستور ندادند، غذا نخورند.
کوه بستری است که بسیاری از احکامی که معمولاً فرد کمتر به آنها نیازمند میشود (مثلا تیمم) را بیاموزد. یکبار که به منطقه اخلمد رفته بودیم، مربیان مرغ زنده گرفته بودند و در آنجا ضمن بیان احکام ذبح، عملاً مرغها را ذبح کردند و پختند و خوردیم. یا یکبار حاج آقای صرافان غسل میت، تدفین و ... را آموزش دادند.
در یکی از اردوهای کوهنوردی در شب، مباحثی از ستارهشناسی و همچنین قبلهیابی براساس ستارهها را آموزش دادند، که خیلی قابل استفاده بود، خصوصاً در اردوهای راهیان نور که رفتیم.
از جمله آموزشهایی که در کوه ارائه میشوند: آموزش نظامی و کمکهای اولیه، بحثهای عقیدتی، احکام و ... . آموزش تیراندازی برنامه کوه را جذابتر میکند.
بعد از صبحانه، طبق برنامه سخنرانی یا مداحی و ... خواهد بود و سپس برگشت. معمولاً سخنرانی در همان مکانی که برای صبحانه در نظر گرفته شده است انجام میگیرد. از مشخصات آن مکان هم این است که هموار است و شیب ندارد.
برای این که سخنرانی جذاب باشد معمولاً یک مسابقه نیز طراحی میشود و جایزههایی از قبیل کارت امتیاز داده میشود.
قبلاً اینگونه بود که شب قبل از حرکت به کوه، بچهها میتوانستند، به مساجد بیایند و استراحت کنند و صبح بعد از نماز جماعت صبح، به صورت دسته جمعی حرکت کنیم ولی الان دیگر اینگونه نیست. چون قبلاً اکثر بچهها منازلشان دور بود ولی الان بیشتر از ساکنان همین منطقه هستند. الان اگر ما ضرورتی ببینیم میگوییم از شب قبل بیایند و این که متربی خودش صبح از خواب پا شود و بیاید، ارزشش بیشتر از این است که در مسجد باشد.
در بُعد ورزش و تربیت جسمانی، ما برنامههای دیگری هم داشتهایم. مثلاً کلاس رزمی هم داشتهایم و برنامه استخر به صورت غیر منظم. کلاس رزمی هم عمومی بود و برای همه بچهها داشتیم. البته در مکانی غیر این مسجد برگزار میشد. البته بچهها لباس رزمی خاصی نمیپوشیدند بلکه با لباس گرم بودند. البته بیشتر در تابستانها برگزار میشود. چون احتمال میدادیم که کوهنوردی همه نیازهای ما را در مبحث جسمانی برآورده نمیکند و همچنین فرد لازم است این آموزشها را برای شرایط دفاع ببیند. در غیر ایام تابستان، ورزش رزمی بیشتر مختص مربیان است.
در میان ورزشهایی که در مسجد به آن پرداخته میشود، تیراندازی نیز هست. گاهی به صورت جنبی در کنار آموزشهای نظامی و رزمی صورت پذیرفته است و گاهی نیز در کوه انجام میشود.
ما هر کاری که میخواهیم در مسجد و کانون انجام دهیم، ابتدا از چرایی آن پرسش میکنیم (چه در مباحث آموزشی، چه در مباحث جسمانی و حتی تغذیه و ...) و اهداف آن را مشخص میکنیم و سپس چگونگی انجام آنها را جهت دستیابی به آن اهداف، مورد بررسی قرار میدهیم. [انتظار ما از این مجموعه چیست؟ یکسری از افراد را انتظار داریم که مربی شوند، برخی دیگر را امید داریم که افرادی پاسخگو و مطلع در این زمینهها باشند و یکسری افراد دیگر نیز صرفاً استفاده کوتاه مدت از این مباحث را انتظار داریم] بعد از آن که مشخص شد این فرد میخواهد مربی شود، نیازهای او جهت رسیدن به آن هدف مشخص میشود و برای آن نیازها، برنامه آموزشی و تربیتی طراحی میکنیم و مشخص میکنیم که هر یک از برنامهها، ما را در رساندن به آن اهداف و تامین نیازها، چه کمکی میکنند. حتی در مورد ترتیب آموزشها نیز تأمل میکنیم و دلایل این ترتیب خاص را نیز مشخص میکنیم. چرا دروس حوزوی کار میکنیم؟ چرا مربی باید طلبه باشد؟ چرا صرف و نحو کار میکنیم؟ چرا نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه؟ و ...
مباحثی که در گروهها آموزش داده میشود را میتوان به 3 سرفصل اصلی تقسیم کرد:
1ـ دروس قرآنی: شامل آیات کلیدی قرآن، ترجمه، تفسیر
2ـ دروس کمک درسی: که به صورت کمک آموزشی و با توجه به نیاز افراد گروه کار میشود.
3ـ دروس حوزوی و معارف اسلامی که شامل احکام، عقاید، کتب شهید مطهری و ... میشود.
ü آیات کلیدی و برنامه نویسی هر روز هست ولی بقیه برنامهها به صورت گردشی است.
ü برنامه کلاسها به این شکل است که به غیر از بچههای دوره ابتدایی، سایر گروهها هر روز از 5/5 بعد از ظهر تا نمازمغرب وعشاء در مسجد حضور دارند. طول مدت کلاس به صورت دقیق زمانبندی شده است. همچنین در هر قسمت مشخص است مربی چه موضوعی را باید با متربیان کار کند و درس دهد. مثلاً اگر احکام جزء برنامه امروز باشد، مشخص است که مربی چه مبحثی از احکام را قرار است بیان کند، و یا کدام یک از آیات کلیدی قرار است که با متربیان گروه کار کند. مربیان بعد از جلسه با متربیان، به مسئول کانون، گزارشی از جلسهشان را ارائه میکنند.
ü ابتدای هر جلسه حدود 10 دقیقه برنامهنویسی بچهها کنترل میشود. سپس حدود 20 دقیقه آیات کلیدی قرآن ارائه میشود. 25ـ20 دقیقه احکام (البته نه هر روز، بلکه طبق برنامه) یا ریاضی (دروس تحصیلی) یا عربی و یا سیره شهدا خواهد بود.
هدف از آموزش برنامهریزی، این است که بچهها به طور خودکار بتوانند از کمترین وقتشان، بیشترین استفاده را ببرند. از آن جا که بچهها با مسجد ارتباط دارند و وقت نسبتاً زیادی را صرف کارهای غیر درسی می کنند، لذا جهت جبران این ساعتها لازم است برنامه ریزی را بیاموزند تا از وقت باقی ماندهشان بیشترین استفاده را بنمایند.
فایده دیگر برنامهریزی برای مربی آن است که از برنامههای خارج از مسجد متربی آگاه میشود و میتواند آنها را کنترل نماید و نظارت داشته باشد. مثلاً متوجه میشود که این دانش آموز چقدر از وقتش را صرف تماشای تلویزیون میکند، چقدر خارج از خانه است، چقدر داخل خانه است و به طور کلی چه میکند؟ وقتی که از برنامههای خارج از مسجد متربی آگاه شدیم، میتوانیم برنامهها و فعالیتهای خارج از مسجد آنها را جهت دهی کنیم.
آموزش روش برنامه ریزی 3 مرحله دارد : مرحله اول برنامه نویسی، مرحله دوم برنامه ریزی روزانه و مرحله سوم برنامه ریزی هفتگی و دراز مدت. به طور معمول 2 هفته برنامه نویسی و 2 هفته برنامهریزی روزانه انجام میشود و پس از آن برنامهریزی هفتگی آغاز میگردد، البته اگر متربی وظایف خود را درست انجام داده باشد.
ü در آخر شب و یا در طول روز، فرد هر کاری که انجام می دهد، ساعتش را یادداشت می کند و همچنین طول مدت آن فعالیت را نیز ثبت میکند. مثلاً فلان ساعت نهار خوردم به مدت چند دقیقه، فلان ساعت درس خواندم و.... متربی نیم ساعت قبل از خواب فکر می کند که امروز چه کرده است.
ü یک روش برنامهنویسی آن است که متربی شب - قبل از خواب- برنامههای آن روز را مرور کند و وبنویسد. روش دیگر آن است که همیشه دفترچهای همراه داشته باشد و همزمان هر کاری که میکند یادداشت نماید تا فراموش نکند. البته ما به بچهها توصیه میکنیم که حتماً آخر شب انجام دهند – هر چند آن روش دیگر سادهتر است – چون این شیوه بچهها را در کارهایشان دقیق میکند. فرد هنگامی که میبیند که در آخر شب یادش نمیآید که در طول روز چه کرده است، فردایش حواسش را بیشتر به کارهایش جمع میکند. لذا آنها را به کارهایی که میکنند دقیق میکند.
ü برای این که دانش آموزان به صورت غیر واقعی و صوری برنامهنویسی را انجام ندهند، باید برنامهنویسی و برنامهریزی به امضاء والدین برسد. همچنین در جلساتی که ماهانه با اولیاء داریم، آنها به صورت مستقیم نکاتی را پیرامون برنامهنویسی بچهها میگویند. مثلاً این که دانشآموز بعضی وقتها اصرار میکند تا الکی امضاء کنیم و یا فلان برنامه هم دارد که به مربیانش نمی گوید و ...
لزوم توجیه شدن متربی درباره اهداف برنامهنویسی
اگر شخص متربی توجیه نشود که چرا برنامهنویسی میکند، از این کار زده می شود و رها میکند. چون احساس نیاز نمیکند. اما اگر توجیه شد، وقتی کارآمدی و نتایج آن را می بیند، به شوق میآید، به گونهای که حتی اگر مربی برنامهنویسی و برنامهریزی را چک نکند، فرد کار خودش را انجام میدهد.
به عبارتی چرا برنامهریزی را با برنامهنویسی آغاز میکنیم؟
کسب خودآگاهی نسبت به برنامههای شخصی
برنامه نویسی به فرد می گوید که برنامهاش چیست؟ در ابتدای امر هنگامی که فرد میخواهد برنامهریزی کند، از آنجا که هیچ چیزی از برنامه روزانهاش در ذهنش نیست، لذا به شدت دچار سر درگمی میشود. بسیاری از کسانی که در برنامهریزی دچار شکست میشود به این دلیل است که از برنامه واقعی خودشان اطلاع ندارند. معمولاً افراد طبق روال در یک ساعت مشخصی میخوابند، در یک ساعت خاصی درس میخوانندو...، ولی نسبت به این ساعات خودآگاهی ندارند. در عین حال که خیلی از روزها هم آن را انجام میدهند. اگر فرد بدون توجه به این واقعیتها – و صرفاً براساس یک سری اهداف آرمانی که در ذهنش دارد برنامهریزی کند، با شکست مواجه میشود.
فرض کنید فردی هر روز ساعت3 – 4 بعداز ظهر را استراحت میکرده است، حال اگر این فرد بدون آن که متوجه این قضیه باشد برای خودش در آن ساعات مطالعه درسی برنامهریزی کند، مطمئناً حتی اگر بتواند آن برنامه را هم اجرا کند، کیفیت لازم را نخواهد داشت. چون آن ساعت، ساعت استراحت او بوده است.
متربی در برنامه نویسی، برنامه واقعی زندگیاش را بدست می آورد، لذا بعداز 2 هفته برنامه نویسی، میتواند براساس آن، برنامهریزی کند. چون ساعت خواب، میزان مطالعه و ... را بدست آورده است میتواند یک برنامه واقعبینانه را طراحی کند. بعداز این البته فرد میتواند به صورت گام به گام طبق یک برنامهریزی منطقی تغییرات مطلوب را در برنامههایش ایجاد کند مثلاً مطالعهاش را افزایش دهد و.... این گونه نیست که اگر تا دیروز مثلاً فرد 1 ساعت در روز مطالعه داشته، بتواند بلافاصله برای روزهای آتی خود 5 ساعت مطالعه را برنامهریزی کند و به آن عمل نماید. اما اگر فرد واقعبینانه به این موضوع نگاه کند 1 ساعت را ابتدا تبدیل به 5/1، دو ساعت میکند و کم کم افزایش میدهد.
کسب آگاهی از میزان زمانی که تلف میشود
افراد در ضمن برنامهنویسی متوجه میشوند که چقدر وقت پرت دارند، چقدر از وقتشان تلف میشود و یا صرف کارهای بیاهمیت میگردد. مثلاً خیلی از دانشآموزان فکر میکنند که خیلی درس میخوانند ولی وقتی برنامهنویسی میکند، متوجه میشود که 5-4 ساعت پای تلویزیون نشسته، 12 ساعت خوابیده و ... بعد که متوجه شد، احساس میکند که این شیوه زندگی نادرست است و خود بخود شروع به اصلاح میکند.
برنامه نویسی روزانه، انسان را به تفکر پیرامون برخی از کارهایی که انجام میدهد، وا میدارد. خصوصاً که مربی هم این برنامه نویسی را خواهد دید لذا سعی میکند، کارهای ناپسند را کم کم کنار بگذارد.
ü حالا افراد پس از طی مرحله قبلی، متربیان – برطبق برنامهنویسی روزانهای که قبلا انجام داده است- برنامه فردایشان را پیشبینی میکنند. یعنی نیم ساعت قبل از خواب، فکر میکند و پیش بینی میکند که فردا چه میخواهد انجام دهد، سپس روی برگه یادداشت میکند و شب بعد محاسبه میکند که آن روز چه کرده است-چه میزان به برنامهریزی شب قبل عمل نموده است- و برای روز بعد برنامه ریزی می کند.
ü هدف از محاسبه برنامهریزی روزانه آن است که فرد برنامهریزی واقعی را تجربه کند مثلاً متوجه شود که چه اتفاقاتی ممکن است بیفتد که او را از انجام برنامهاش باز دارد.
ü پس از آن که دانشآموز برای مدتی برنامهریزی روزانه را انجام داد و برایش عادی شد و نکات قوت و ضعف خودش را در برنامهریزی پیدا کرد، برنامهریزی هفتگی یا درازمدت را آغاز میکند. در این روش افراد، یک برنامه هفتگی منظم برای خودشان می نویسند چون معمولاً انسانها برنامههایشان یک چرخه هفتگی دارد. خصوصاً این متربیان که دانشآموز هستند و برنامه درسیشان هم به صورت هفتگی در طول سال تحصیل تکرار میشود. لذا سعی خواهند کرد متناسب با برنامه درسی که دارند، یک برنامه بنویسند. مثلاً شنبه چه کارهایی را در چه ساعتی باید انجام بدهم؟ یک شنبه چطور و ...
این برنامه خصوصاً برای 9 ماه تحصیلی شان خیلی مفید است. یا این برنامه هفتگی می توانند افراد حتی برای یکسال خود هم برنامه ریزی کنند اما مقدمه اش برنامه ریزی روزانه و برنامه نویسی است.
ü بهترین خصوصیت برنامه هفتگی آن است که شما یک برنامه با دید بلندمدت و اهداف از پیشتعیین شده دارید. این گونه نیست که صرفاً فردا را در نظر داشته باشید بلکه علاوه بر فردا آینده را می نگرید.
نکات مهم در برنامهریزی هفتگی:
ü اگر فرد یک ساعت خاصی را برای مطالعه یک درسی در نظر بگیرد و عمل کند، راندمان او در مطالعه آن درس افزایش می یابد نسبت به آن فردی که هر روز برنامه خودش را تغییر می دهد.
به طور مثال دانش آموز برای درسی که در دوشنبه دارد، یک پیش مطالعه و برای بعداز کلاس مطالعه مجدد قرار میدهد. با این شیوه هیچ درسی برای شب امتحان باقی نمیماند، چون تا قبل از امتحان مطالعه و مرور شده است. خصوصاً این که روش های مطالعه و فیشنویس و خلاصهبرداری و مرور مجدد هم به بچهها گفته می شود لذا دروس کاملاً ملکه ذهنش میشود. اگر این برنامه درست اجرا شود، برنامههایمان حتی در ایام امتحانات بچهها هم تعطیل نمیشود. الان برنامههای کانون در زمان امتحانات مربیان تعطیل نمیشود – هر چند که در زمان امتحانات متربیان تعطیل میشود – چون مربیان به این شیوه برنامهریزی(سه مرحلهای) عمل میکنند. لذا با این که در حوزه و یا دانشگاه امتحان دارند و درسهایشان سختتر است ولی الحمدالله در امتحانات مشکلی نداشتهاند.
شاید روش فوق – 3 مرحله فوق – برای همه بچهها جواب ندهد. چون یک مقداری فرآیندش سخت است، باید هم انگیزه افراد در این زمینه بالا باشد و هم حوصله داشته باشند و هم هوش و استعداد کافی برای این کار داشته باشند. لذا ما برنامه ریزی که برای دانش آموزان معمولی داریم به این شیوه نیست.بلکه یک جدول برنامه ریزی ساده روزانه است (ماتریس برنامهریزیای که در کتاب کانون فرهنگی آموزش هست) که برخی از کارهایشان را در آن یادداشت میکنند و ما کنترل میکنیم. چون بیشتر بچههای دوره راهنمایی چندان حوصله انجام فرآیند سه مرحلهای برنامهریزی را ندارند. مگر دانش آموزان خاصی که هم انگیزه بالایی داشته باشند و هم استعداد بالا.
ü اگر مربی بتواند خوب دانش آموز را توجیه کند، بهترین روش برنامه ریزی همان است که گفته شد که در همه سطوح هم کارآمد است (حتی برای دانشجویان و طلبه ها).
آفات وقفه در برنامههای تربیتی
این که میگوئیم برنامهها در ایام امتحانات تعطیل نباشد به این دلیل است که وقفهای که برای امتحانات در برنامههای تربیتی مسجد رخ میدهد، موجب میشود که رشتهکار از دست مربیان و مسئولان امر خارج شود. – مثلاً یک بحث اخلاقی را با متربی کار کردی و سعی می کنی که در وجود او ملکه شود ولی با یک وقفه چند هفتهای این فرصت از دست می رود. – البته مشکلات و آفتهای دیگری نیز در تعطیلات طولانیمدت فعالیتهای تربیتی هست. لذا هر چه این وقفهها کمتر باشد بهتر است و بازدهی بالاتر میشود، خصوصاً در مورد گروههایی که می خواهید با آن هاکار فشردهتری داشته باشید و در آینده مربی شوند.
چون طبق تجربیات سابق، مشخص است که اگر وقفه ای دراز مدت – مثلاً 15 الی 20 روز – اتفاق بیفتد، ما شاهد ریزش تعدادی از بچهها در شروع مجدد برنامهها خواهیم بود.
در روش مطالعه، روش مطالعه عملی که همراه فیش نویسی هست را بیان می کردیم. لزوم پیش مطالعه و پس مطالعه را مطرح می کردیم. نحوه استراحت بین مطالعه، روش خلاصه برداری و فیش نویسی و روش مرور مجدد.
مهمترین برنامه در گروهها که جلسات نیز عمدتا با آن مبحث آغاز میشود، «آیات کلیدی» است. البته بهتر است به جای آیات کلیدی بگوئیم جملات کلیدی قرآن، چون خیلی اوقات جملاتی که در کلاس گفته می شود، یک آیه کامل نیست، بلکه در یک آیه چند خطی، یک عبارت نیم خطی یا یک خطی انتخاب می شود.
بعد از این که ما توانستیم یک دور آیات کلیدی قرآن را با متربیان کار کنیم وارد مرحله ترجمه قرآن میشوند. از اول قرآن شروع میکنیم به ترجمه لغت به لغت. پس از اتمام آن، تفسیر هم کار میشود، مثل تفسیر نمونه، تفسیر نور، تفسیر المیزان.
در باب این که چرا قرآن را انتخاب کردیم، باید بگوئیم اولاً سندیت قرآن قابل تشکیک نیست. شما هر چیز دیگری بخواهید بگوئید هیچ گاه سندیت آن به قرآن نمی رسد. مردم نیز خیلی راحت حرفی را که مبتنی بر یک آیه قرآن هست می پذیرند، تا این که یک سخنرانی را بدون استناد به قرآن برای فرد انجام دهی. البته احادیث هم از این حیث در همین سطح است ولی آیات قرآن راحت پذیر است، چون ممکن است شما حدیثی را به عنوان دلیل حرفتان مطرح کنید ولی طرف مقابلتان بگوید از کجا معلوم که این حدیث جعلی نباشد و یا .... ولی هیچ کس به قرآن نمی تواند اشکال وارد نماید.
در بسیاری از موارد، وقتی آیات کلیدی را به بچهها آموزش میدهیم آنها با تناقض مواجه میشوند. چون آیه قرآن یک چیزی می گوید ولی جامعه، خانواده، پدر و مادر و ... چیز دیگری را بیان می کنند. مثلاً قرآن می گوید «وَ عَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»(آل عمران، 122)، انسان مومن توکلش فقط باید بر خدا باشد، اما پدر متربی می گوید پسر جان اگر پول داشتی، پارتی داشتی موفقی و گرنه خیر. این دانش آموز با تناقض برخورد می کند. این فرد اگر آیه قرآن پشتش نباشد و مربی فقط نظر خودش را بگوید، می تواند بگوید که این نظر شماست. ولی اگر آیه قرآن باشد ولو آن که مخالف نظر پدر و مادرش و یا جامعه باشد، می پذیرد. با خود میگوید حتماً آنها اشتباه میکنند، چون قرآن که اشتباه نمی کند. بهترین روش آن است که پایه های دینی و مذهبی افراد را با قرآن بریزیم تا هیچ چیز دیگری او را متزلزل نکند. هیچ شبه و مساله ای او را منحرف نمی کند.
ما باید بچهها را با قرآن و فرهنگ قرآنی آشنا کنیم چون معتقدیم که قرآن، برنامه زندگی ماست. برای داشتن زندگی قرآنی لازم است که بچهها با قرآن مانوس باشند. حال پرسش ایناست که برای انس یافتن متربیان با قرآن چه باید بکنیم؟ - با توجه به این که معمولاً بچهها چندان آشنایی و در نتیجه رغبتی به قرآن ندارند و همچنین روخوانی و روان خوانی هم کفایت نمی کند- اگر بخواهیم از اول قرآن و به ترتیب آیات، با متربی کار کنیم، یک مقداری سخت است و دیررس، همچنین ممکن است اکثریت بچهها حوصلهی چنین کاری را نداشته باشند. برای آنکه بتوانید کار را جذابتر کنید و انگیزه فرد را بالاتر ببرید، 2 شیوه میتوان در پیش گرفت: اول آنکه با داستانهای قرآنی آغاز کنید و دگر آنکه از آیات کلیدی قرآن استفاده نمائید.
استفاده از روش جملات کلیدی باعث می شود که فرد احساس کند که چقدر این آیات در زندگی کاربرد دارد و قرآن چقدر آسان است. خیلی از بچهها از قرآن ترس دارند. فکر میکنند چون عربی است آنها از قرآن هیچی نمیفهمند، در حالی در آیات کلیدی چون خیلی از لغات با فارسی یکسان است و از طرف دیگر ترجمه لغات اصلی را هم به او میگوئیم، فرد متوجه می شود که خیلی راحت می تواند این آیه یا جمله قرآنی را ترجمه کند. لذا می فهمد که آیات قرآن را خیلی راحت میتواند بخواند، بفهمد و در زندگی کاربردی کند. لذا بهترین روش به نظر ما، آیات کلیدی است.
در این روش حتی اگر مرتبی 3-2 ماه در جلسات شرکت کند و ادامه ندهد، وقتی از مجموعه خارج میشود، واقعاً چیزی آموخته است که تا آخر عمرش به دردش می خورد. ممکن است این آیه یا جمله کلیدی قرآن، الان به کار فرد نیاید، ولی ممکن است در آینده با مشکل و یا مسالهای روبرو شود، ناگهان این آیه به ذهنش خطور کند و راه پیش پای او بگذارد. لذا ضرورت دارد که متربیان را با آیات برگزیده و کلیدی قرآن که احساس می کنیم در زندگیشان کاربرد بیشتری دارد و ملموستر است، آشنا کنیم.
روش انتخاب این آیات به این شکل است که هر یک از مربیان به تنهایی به مطالعه قرآن به صورت حزب به حزب - البته گاهی اوقات همراه با مراجعه به تفاسیر - میپردازند. مربی آیات و جملات کلیدی را از نظر خودش انتخاب میکند، سپس در جلسه مربیان با مسئول کانون، این آیات پیشنهادی مورد بحث قرار میگیرد. نکاتی که مربیان ذیل هر آیه طرح میکنند نقد میشوند، روش بیان مورد بررسی قرار میگیرد- مثلاً این که اگر بنا باشد این آیه را برای متربیان مطرح کنیم بر کدام نکات آیه بیشتر تاکید شود و ...- سرانجام آیات برگزیده انتخاب میشود و پیامهای آن آیه جهت مطرح شدن در جلسه گروه ثبت میشود.
انتخاب آیات کلیدی را از اول قرآن و متناسب با سن متربیان آغاز کردهایم. لذا ممکن است که آیات کلیدی که در گروههای سنی مختلف ارائه می شود با یکدیگر متفاوت باشند. سعی می کنیم آیاتی که انتخاب می شود، کوتاه و مختصر، اما دارای بار زیاد معنایی باشد.
روش تدریس به اینگونه است که ابتدا آیه را روی تخته یادداشت میکنند، از بچهها می خواهند که آیه را از روی تخته و یا قرآنی که همراه خود آوردهاند، چند بار از رو بخوانند. لذا علاوه بر اینکه روخوانی بچهها تقویت میشود، برخی آیات را همان سر کلاس با چندین بار تکرار حفظ می کنند. سپس سراغ لغات مهم آیه می روند. تا همان گونه که مفهوم کلی آیه را یاد می گیرند، با ترجمه قرآن نیز آشنا شوند. لذا مربیان لغات مهم و کلمات کلیدی آیه را همراه با ترجمه بیان می کنند، بچهها هم یادداشت می کنند پس از آن ترجمه روان آیه – یا از طریق کمک گرفتن از معلومات خود بچهها و یا توسط مربی- مطرح می شود. بعد از آموزش ترجمه آیه، گاهی اوقات صرف و نحو نیز در همان آیه کار می شود. (ادبیاتشان تقویت می شود)
سپس سراغ مساله اصلی یعنی مفهوم و پیام آیه می روند. مربی توضیحات مختصری می دهد، سپس نظرات بچهها را در بارهی محتوا و پیام این آیه جویا میشود و یک بحث مشارکتی را در مورد پیامهای آیه آغاز مینماید. علاوه بر این مربی از آنان میخواهد تا دربارهی کاربردهای این آیه در زندگی مثالهایی بزنند. پس از جمع آوری نظرات، مربی جمعبندی میکند و یک نتیجه کلی ارائه مینماید و اگر نیاز باشد داستان و یا مثالی نیز بیان میکند.
این مشارکت بچهها فایده دیگری هم دارد و آن هم این که متربیان به فکر می روند و مشکلات خودشان را بیان می کنند. مثلاً آیه «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا»(نساء، 36) مطرح می شود و پرسیده می شود که شما از این جمله قرآن چه می فهمید. دانش آموزان – خصوصاً مقطع راهنمایی که سنشان کمتر است و سادهتر هم هستند – به فکر می روند که من با پدر و مادرم چگونه رفتار میکنم؟ اکثر نکاتی که می گویند مشکلاتی است که خودشان دارند، مثلاً می گوید که باید به پدر و مادر سلام کرد. معلوم است که خودش در زمینه مشکل دارد، همان را بیان می کند. این فرد از این به بعد سعی می کند که همین گونه رفتار کند، چون با یک تناقض بین عمل خودش و این آیه مواجه شده است. از سوی دیگر با شنیدن سخنان دیگر اعضای گروه و سخنان مربی، فهم و گستره نگاهشان به آیه افزایش می یابد. مثلاً می فهمند که احترام به پدر و مادر خیلی فراتر از سلام کردن به آن هاست. در مورد کل آیات قرآن این گونه است که فرد ابتدا یک برداشت ساده از آن می کند، بعد متوجه می شود که معانی پیچیدهتری هم در پشت آن هست و به مفاهیم بیشتری پی می برد.
ü در نحوۀ بیان آیات کلیدی، داستان گفته میشود، مثال زده میشود، که اینها باعث میشود بچهها به مباحث قرآنی علاقهمندتر شوند.
ü سعی میکنیم که بچهها در همان جلسه آیه را حفظ کنند. همچنین در جلسات بعدی نیز سعی می کنیم آیه قبلی که کار شده است را تکرار کنیم، تا از حافظه کوتاهمدت به حافظه بلندمدت انتقال پیدا نماید. الان برخی از بچهها به گونهای تربیت شدهاند که تا با برخی مسایل مواجه می شوند، آیه متناسب با آن را بیان می کنند.
همانگونه که بیان شد، در زمینه انس با قرآن، ابتدا یک دور آیات کلیدی قرآن کار می شود، سپس ترجمه قرآن. ترجمه قرآن را می توانیم با یکی از داستان های قرآن آغاز کنیم. مثل داستان حضرت یوسف، یا سوره طه و دیگر سوره هایی که در آنها داستان انبیاء هست. البته اگر هم از اول قرآن شروع کنیم، چون در سوره بقره خیلی از داستان های انبیاء هست، روش خوبی است و جواب داده است. پرداختن به داستان های قرآنی باعث علاقه مند شدن بچهها به ترجمه قرآن می شود.
یک روش آن است که مربی آیه را می خواند، هر کس معنای هر کلمه ای که می داند را می گوید، و سعی میشود با مشارکت همه و با دقتنظر مربی، ترجمه روان و دقیق آیه بیان شود. روش دیگر این است که هر یک از بچه ها، یک آیه ای را می خواند و خودش ترجمه می کند. که در ابتدای شروع کار، همان روش اول اجرا می شود. بعداز اتمام ترجمه قرآن، بحث تفسیر آغاز می شود . هر چند که در مبحث آیات کلیدی، به نوعی تفسیر قرآن هست که البته تنها مربی انجام می دهد. در ترجمه قرآن هم از تفسیر استفاده می شود اما به صورت مشارکتی و در مورد برخی از آیات. مثلاً مربی از میان 15-10 آیه ای که در کلاس کار می کند، در مورد یک آیه احساس نیاز می کند که توضیح بیشتری داده شود که به تفسیر رجوع می شود. بعضی وقتها هم از دانش آموزان خواسته می شود که تفسیر یک آیه خاصی را بیاورند. ولی تفسیر به طور خاص، در مرحله بعداز ترجمه قرار دارد که به صورت تخصصی بر روی تفسیر کار می شود.
واضح است که دانستن احکامی که فرد به آنها نیاز دارد واجب است. با توجه به کاستیهایی که در آموزش احکام در مدرسه و نهادهای دیگر وجود دارد، ما احساس وظیفه کردهایم که احکامی که مبتلابه بچهها هست را به آنها آموزش دهیم. بر این اساس با توجه به این که در رده های سنی مختلف، این نیاز متفاوت است، محتوای آموزشیای که ما ارائه می کنیم نیز متناسب با سن متربیان هر گروه متفاوت است.
منبع انتخاب و گزینش احکامی که قرار است گفته شود، کتاب «آموزش فقه در 75 درس» است که نویسنده(حجتالاسلام فلاحزاده) آن را مبتنی بر فتاوی حضرت امام خمینیرحمهالله علیه نوشته است ولی مسایلی که اختلافی هست را مشخص کرده است. در بسیاری ازموارد در احکامی که آموزش می دهیم اختلاف فتوایی بین مراجع موجود وجود ندارد، اما در برخی موضوعات که امکان دارد اختلاف فتوا وجود داشته باشد، بنا را بر نظر مقام معظم رهبری و حضرت امام می گذاریم ولی به بچهها هم تذکر می دهیم که این جا اختلاف فتوا وجود دارد. این مساله خیلی برای بچه های دوره راهنمایی نیاز نیست چون معمولاً هنوز مرجع تقلیدی انتخاب نکرده اند. بیشتر هم تلاش ما این است که اصول کلی احکام آموزش داده شوند.
روش بیان احکام مقداری وابسته به حکمی است که در همان جلسه قرار است آموزش داده شود یعنی ممکن است به صورت عملی باشد، همانند احکام وضو، نماز، نمازجماعت، و ...، به طور مثال مربیان در آموزش وضو بچهها را به وضوخانه مسجد می برند و آنجا به صورت عملی وضو گرفتن را می آموزند. برخی از احکام هم که قابلیت آموزش عملی ندارند، را نیز مربیان به صورت تئوری می گویند، بچهها هم یاد می گیرند.
در درس احکام سعی میشود تا احکام مبتلابه، بچهها به آنها آموخته شود. این گونه نیست که از ابتدای رساله آغاز کنیم تا انتها، بلکه به نیازهای متربی توجه میشود. مسایلی مثل نماز، وضو و ... در همین مباحث هم، همۀ مسألههای آن باب، بیان نمیشود، بلکه از میان آنها انتخاب میشوند.
با توجه به این که در مسجد برنامه های متنوعی برای متربیان در نظر گرفتهایم – قبیل از احکام، آیات کلیدی، هیات، اردو و ... – شاید خیلی از پدر و مادرها تصور کنند که شرکت در برنامه های اینجا، باعث ضعف در دروس مدرسه می شود. لذا یکی از برنامه های ما در گروه های تربیتی، بحث رفع اشکال از دروس مدرسه ای آن هاست.
ارائه مباحث کمک درسی یک عامل جذب هم به شمار میرود. چون این که ما برای بچهها کلاس ریاضی، علوم، عربی، انگلیسی و...-که به طور کلی دروس سختتری به شمار میروند- را برگزار می کنیم، برخی از بچهها که می خواستند در این دروس قوی تر و موفق تر باشند جذب این کلاسها می شوند و در کنارش مباحث احکام، قرآن و ... نیز شرکت می کنند و می بینند که آنها هم جذاب هستند و برایشان کاربرد دارد. ولی شروع جذب برخی از بچهها از کلاس های کمک درسی بوده است.
ارائه مباحث کمک درسی، روشی برای نگهداری بچهها نیز هست. چون بچهها اگر از حیث درسی ضعیف شوند، به این نتیجه می رسند که شرکت در برنامه های مسجد باعث افت درسشان شده است لذا ارتباطشان قطع و یا کم می شود اما ارائه مباحث کمک درسی، پشتوانه ای برای حفظ حضور آنان در همه فعالیت های تربیتی مسجد است. با این روش می توان بهانهجوییهای خانوادهها برای عدم حضور بچهها در مسجد را برطرف کرد .
اکثر افرادی که در مدرسه هستند، تصورشان بر این است که بچه های بسیجی و مسجدی درسشان از بقیه ضعیف تر است، اما این شیوه می تواند باعث شود که بچه های مسجد در درسشان هم رشد و پیشرفت داشته باشند و این تلقی غلط از بین برود.
از سوی دیگر برخی از دروس مدرسه ای نیز می تواند ما را در اهداف تربیتی مان کمک کند، مثلاً درس ریاضی، ذهن را آماده می کند و فرد را برای مباحث علمی ورزیده و آماده می سازد، یا دروس عربی و انگلیسی و ... .
مباحث کمک درسی بنابر نیاز اعضای گروه از میان دروس مدرسه انتخاب میشود. برنامه ما تا ماه گذشته به این صورت بود که برای دروس سختتر مثل ریاضی، انگلیسی، علوم تجربی و عربی، کلاس برگزار می کردیم و سایر دروس خواندنی هم به صورت رفع اشکال و پرسش و پاسخ بود که همه این امور توسط مربیان گروهها صورت می پذیرفت. اما الان با توجه به این که چندان بقیه دروس را نیاز ندارند، فقط ریاضی کار می شود.
یک شیوه، روش آموزشی به صورت رفع اشکال است. یعنی دانش آموزان اگر مشکلی در آن درس داشته باشند برای مربیانشان مطرح می کنند، و مربی جواب می دهد. البته برای فهمیدن اشکالات و ضعفهای درسی میتوان از بچه های گروه امتحان گرفت وسپس اشکالات و ضعفهایشان را با آنها کار کنیم.
روش دیگر آن است که مربی همانند معلم مدرسه دروس را تدریس نماید. یعنی از اول کتاب درسی شروع به تدریس می کند البته با تفهیم و کار بیشتر با بچه ها. در این شیوه میتوان به این روش نیز عمل کنیم که همان درسی را که معلم آن روز در مدرسه تدریس کرده است را با متربیان در مسجد کار کنیم تا آن مبحث هم تقویت شود و هم به واسطه تکرار در حافظه شان ماندگارتر شود. با توجه به اینکه اکثر بچهها از یک مدرسه اند، تقریباً هماهنگ با هم پیش می روند.
در ایام امتحانات دانش آموزان، معمولاً خانوادهها اصرار دارند که کلیه برنامهها تعطیل شود، اما ما در این ایام اعلام می کنیم که همان دروسی که بچهها امتحان دارند را با آنها کار می کنیم. لذا این تصمیم باعث میشود که حضور بچهها در مسجد از بین نرود. چون طبق تجربیات سابق، مشخص است که اگر وقفه ای دراز مدت – مثلاً 20-15 روز – اتفاق بیفتد، ما شاهد ریزش تعدادی از بچهها در شروع مجدد برنامهها خواهیم بود. بر این اساس در ایام امتحانات، دروس و برنامههای دیگر را به صورت خیلی مختصر انجام میدهیم و برنامه اصلی را آمادگی برای امتحان فردای بچهها قرار میدهیم.
ü برای کنترل و ارزیابی این که بچهها چه میزان یاد گرفته اند نیز از آنها امتحان گرفته می شود. هر شب هم مربیان سعی می کنند دروس گذشته را با پرسش و پاسخ از دانش آموزان مرور کنند.
ü بعضی وقتها مربی در گروه متوجه می شود که چند نفر از اعضاء در این درس خاص و یا در این مبحث از درس قوی هستند و مشکلی ندارند، در حالی که تعداد دیگری از اعضاء نیاز به کمک وتدریس مجدد دارند، در این گونه مواقع، مربی چند مساله سخت برای بچه های قوی تر مطرح می کند تا پاسخ دهند و در این فرصت برای دانش آموزان ضعیف تر تدریس می کند. تا هم کسانی که بلد هستند فعال باشند و هم کسانی که ضعف دارند.
به جهت آن که افراد بتوانند معارف اسلامی را از قرآن و احادیث استنباط کنند به دروس حوزوی هم نیاز دارند. ما در اینجا از صرف شروع میکنیم. به این صورت که قسمتهایی از آن برگزیده و انتخاب میشود و هر مربی بنابر روش و سلیقه خودش، آن را به بچهها آموزش میدهد ـ مربیان در شیوه تدریس این بخش آزاد هستند ـ سپس در قرآن هم عملی میکنند. اواسط مباحث صرف، آموزش نحو هم شروع میشود. ابتدا نحو مقدماتی، سپس هدایه آموزش داده میشود و پس از آن بلاغت، منطق، فقه و اصول. متربیان پس از گذراندن این دروس، این قابلیت را هم پیدا میکنند که اگر تمایل داشتند در آزمونهای رسمی حوزه هم شرکت نمایند و قبول شوند. در این روش علاوه بر آشنایی با کتابهای حوزه، با قرآن هم مأنوس هستند.
کسب توان انس و فهم با قرآن و حدیث
افراد برای رجوع به قرآن و حدیث، نیاز ضروری به فهم زبان عربی دارند. خصوصاً در رشته های علوم انسانی مثل اقتصاد مدیریت و ... ما منابع غنی دینی داریم که باید از آنها استفاده کنیم که مقدمه آن آموختن زبان عربی است. لذا بچهها از یک سو برای انس با قرآن و حدیث و استفاده از آنها در زندگی شان نیاز به آموختن عربی دارند و هم در صورت ادامه تحصیل باید توانمندی رجوع به منابع اصلی دینی را داشته باشند.
آموزش عربی در گروهها به یک معنا 2 هدف عمده را دنبال می کند هم تقویت درس عربی بچهها در مدرسه و هم آموزش دروس حوزوی (یعنی صرف و نحو).
یک روش کلاسیک در آموزش عربی آن است که یک کتاب را به عنوان مبنا انتخاب کنند – مثلاً «صرف ساده» برای مبحث صرف و «هدایه» برای نحو- و درس به درس جلوروند. البته خود کتاب را به بچهها نمی دهند بلکه خود مربی بر طبق کتاب درس به درس آموزش می دهد. سپس سعی میشود مباحث آموزش داده شده در قرآن – خصوصاً در مبحث آیات کلیدی –کاربردی شود. مثلاً پس از آموزش فعل ماضی از بچهها خواسته می شود که چند فعل ماضی از فلان صفحه قرآن استخراج نمائید.
روش دیگر این که در قالب همان آیات کلیدی قرآن، سعی کنیم که صرف و نحو را هم آموزش دهیم. در هر جلسه یکی از قواعد را به صورت کاربردی با بچهها کار کنیم. این شیوه به صورت درس به درس نیست، بلکه متناسب با آیه انتخابی، نکته و قاعده خاصی انتخاب می شود و آموزش داده می شود. حتی در آموزش تجوید و روان خوانی هم می توان از همین روش دوم بهره برد. وقتی بچهها با زبان عربی آشنا می شوند، از خواندن قرآن لذا بیشتری می برند، چون احساس می کنند که می فهمند و با لغات آن آشنایی دارند.
یکی از کارهایی که جهت تقویت ابعاد اخلاقی متربیان صورت میپذیرد ـ چون تنها با آموزش نمیتوان به اصلاح اخلاق پرداخت ـ استفاده از سیره شهداء است. در تربیت اخلاقی توصیه بزرگان آن است که تا جایی که می توانید به متربیان آدم و الگو نشان بدهید. شما به متربی می گویی فلان جور باشد و یا فلان روحیه را داشته باشد، فلان کار را انجام بدهد، خوب طبیعتاً برای و سوال مطرح می شود که آیا واقعاً کسی هست که اینگونه باشد؟ لذا برخی بزرگان اخلاقی گفته اند که به اینها الگو نشان بدهید تا راه خودشان را بیابند. سیره شهدا از جهت خیلی می تواند کمک کند تا به بچهها الگو معرفی کنیم.
مسایل اخلاقی را می توان از طریق قرآن، کتاب های اخلاقی و یا حتی داستان های علما بیان کرد. اما نکته ای که در سیره شهدا وجود دارد این است که برای بچهها ملموس است. شهدا جزو افراد معمولی بودند. مثلاً شهید برونسی بنا بود. خیلی از شهدا دانش آموز بودند و از مدرسه به جبهه رفتند. یا حتی کسانی داشتهایم که سابقه چندان خوبی هم نداشته ولی متحول شدهاند و به جبهه رفته و به شهادت رسیدهاند. این افراد توانسته اند کلی سجایای اخلاقی را داشته باشند در عین حالی که مثل خود ما می بودند. لذا می توانیم به بچهها بگوئیم که اگر کسی بخواهد به خدا برسد خیلی سخت نیست، لازم نیست که یک گوشه ای بشیند و منزوی شود مثلاً مطالعه کند ویا ... تا به خدا برسد. بچهها باید لمس کنند که همین طوری که مدرسه می روند ،درس می خوانند و ... راه رسیدن به خدا و کمال را می توانند طی کنند. به نظر من این مهم ترین دلیلی است که ما سیره شهدا را انتخاب کردیم. حضرت امام فرمودند که جبهه دانشگاه است، لذا در اتفاقاتی که در جبهه افتاده، نحو عملیاتها، رفتار رزمندگان، حتی رفتار شهدا در پشت جبهه با خانواده با دوستان و ... تقریباً همه نکات مثبت اخلاقی اتفاق افتاده است.
سیره شهدا، نسبت به موارد دیگر از هر نظر سیره کاملی است. از ابعاد اخلاقی، دینی، اجتماعی، سیاسی و ... مثلاً در دشمن شناسی، خودکفایی، همت و پشتکار و ... خیلی کامل است.
حضرت امام و مقام معظم رهبری نیز بر استفاده از وصیت نامه های شهدا و خاطرات دفاع مقدس تاکید دارند.
هدف دیگر از بیان سیره شهدا، هدف تاریخی است. اگر ما تاریخ خودمان را بشناسیم می توانیم از تاریخ برای آینده تجربه کسب کنیم. لذا حتی آشنایی با تاریخچه دفاع مقدس، و جزئیات آن که چی شد در فلان عملیات پیروز شدیم؟ چرا در فلان عملیات به اهداف نرسیدیم ؟ و ... می تواند متربیان را کمک کند که برای آینده تصمیم گیری درستی داشته باشند.
درباره صفات متقین گفته می شود که «الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»(سوره بقره، 3) بخشی از غیب، امدادهای الهی است. ما اگر در زندگی به امدادهای غیبی ایمان نداشته باشیم خیلی از کارهایمان لنگ می ماند، در نظر گرفتن کمک خدا باعث می شود که خیلی جاها امیدوار باشیم. در بحث تاریخ دفاع مقدس و سیره شهدا، مساله امدادهای غیبی نسبتاً پر رنگ است و راحت می توان به بچهها انتقال داد . باید توجه داشت که ایمان در انسان به مرور پیش می آید. لذا به طور مداوم امدادهای غیبی در قالب مثال های مختلف و خاطرات گوناگون بیان کردن، باعث می شود که افراد کم کم ایمان بیاورند به امدادهای الهی و وقتی که می گویند«آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند» واقعاً معتقد باشند که متکی به خدایی هستند که قدرتش از همه بیشتر است. آن چیزی که ما را در دفاع مقدس پیروز کرد همین پشتوانه بود.به تعبیر امام خمینیرحمه الله علیه «خرمشهر را خدا آزاد کرد».
بچهها در سنین نوجوانی از کارهای هیجان انگیز خیلی استقبال می کنند و علاقه دارند. این خاطرات می تواند به بخشی از این علاقه به هیجانات جهت سالم و مفید ببخشد.
یکی از تفاوت هایی که سیر شهدا با مباحثی همچون زندگی نامه و سیره علماء دارد روحیه جهادی نیروهای بسیجی و رزمنده است. همچنین بینش سیاسی بالایی که داشتند مثلاً اکثر وصیت نامه های شهدا مساله حمایت از ولایت فقیه مطرح است. ترویج روحیه تکلیف مداری و انجام وظیفه، از طریق سیر شهدا ممکن است.
ابتدا یک کتاب خاطرات شهدا انتخاب میشود. انتخاب کتاب مبتنی است بر مطالعات قبلی مربیان که با استفاده از نظرات همدیگر به یک انتخاب واحد میرسند. سپس از آنجا که لزوما همه داستانها و خاطرات یک کتاب بیان نمیشوند، از میان آنها تعدادی گزینش می شوند. در این مرحله باید سعی می شود که هم خاطرات جذاب انتخاب شوند و هم نحوه بیان جذاب باشد.
مربیان علیرغم این که قبلاً این کتابها را خوانده اند، اما قبل از کلاس مجدداً مطالعه می کنند و با فن بیان مناسب درجلسات گروه خودشان، برای متربیان بیان می کنند. پس از مدتی که مربی دید شوق و اشتیاق به این موضوعات در بچهها ایجاد شده است، مطالعه آزاد آغاز می شود. به اینصورت که مربی بچهها را به قفسه کتب سیره شهدا و دفاع مقدس راهنمایی می کند و خود بچهها کتابهایی را انتخاب می کنند و مطالعه می کنند و بعد خودشان داستانها و خاطراتها را در سر کلاس مطرح می کند و یا این که خلاصه می کنند. مثلاً تعدادی از بچهها پس از مطالعه تعدادی از کتابها، جزوه ای از خاطرات دفاع مقدس به صورت موضوع بندی ارائه کردند.
ü ارائه داستان و سخن گفتن از سیره شهدا برای بچهها خیلی جذاب است. البته باید سعی کنیم که حماسهها را بیان کنیم مثلاً رزمندگان در والفجر با این سختیها مواجه بودند و برای غلبه بر آنها فلان کارها را انجام دادند. اگر مربی بتواند تعجب را در ذهن متربیان در این زمینهها بر انگیزند، موجب می شود که خود دانش آموز علاقه مند به این مباحث شود و به دنبال این گونه کتابها برود. البته یک بخش حماسه هاست، بخش دیگر اخلاقیات شهداست، مثلاً بگوئیم فلان شهید هم سن تو 13 ساله بود و چنین اخلاقی داشت و چنین کارهایی انجام داد. این می تواند باعث الگو گیری متربیان شود.
ü در بیان سیره شهدا تنها به بیان داستان و خاطره اکتفاء نمیشود، تا بچهها در جزئیات خاطره و ابعاد خارقالعاده آن متوقف شوند. بلکه سعی می کنیم متربی را در پیام گرفتن از خاطرات ترغیب کنیم. مثلاً مربی پیرامون پیام هایی که از خاطرهی بیان شده می توان گرفت سخن می گوید و نظرات بچهها را در این موضوع می پرسد و یا این پرسش را مطرح می کند که چگونه می شود امروز این پیام خاص را در زندگی خودمان عملی کنیم.
ü پس از این مباحث، مسایل اعتقادی و کتب شهید مطهری با متربیان آغاز میشود. کتب شهید مطهری هم به صورت انتخابی و با سیر آسان به مشکل ارائه میشود. به طور مثال کتاب داستان راستان این ویژگی را دارد که تنها داستان را بیان کرده و نکات بسیار آموزندهای که مقصود نگارنده بوده در آن پنهان است که خواننده باید آن را استخراج کند. ما به بچهها میگوییم که این نکات را استخراج کنند و سپس در گروه پیرامون این نکات بحث و صحبت میشود.
ü در برنامههای آتی این گروهها، کار کردن بر نهجالبلاغه، صحیفه سجادیه و احادیث نیز لحاظ شده است که به همان صورت که در مورد قرآن عمل شد، یعنی ابتدا جملات کلیدی و سپس از ابتدا تا انتها مورد مطالعه قرار میگیرد. البته این افق برنامهریزی شده ولی هیچ یک از گروهها، هنوز به این مباحث نرسیدهاند، تا تجربه شود که دقیقاً چگونه باید عمل شود.
در پاسخ به این سوال که پشتوانه تکالیفی که از بچهها می خواهیم انجام دهند چیست – خصوصاً در عرصه دروس حوزوی مثل صرف و نحو، فقه و... - می توان به چند مورد اشاره کرد :
با توجه به اینکه کار ما یک کار تربیتی است. باید متربی را به گونه ای توجیه کرد که انجام این برنامهها و تکالیف به صورت اجباری نباشد. چون اگر به صورت اجباری در کلاس حضور یابد، بازدهی لازم را نخواهد داشت. لذا سعی می کنیم به او بفهمانیم که مثلا امروز که تکلیف ننوشته است از سایر هم گروه های خود عقب می افتد و خودش متضرر خواهد شد. یعنی کار معرفتی کنیم تا فرد از درون به ضرورت این دروس وتکالیف پی ببرد و به صورت خود جوش و با انگیزه درونی این کارها را انجام دهد. شرایط را به گونه ای ترسیم کنیم که او با اختیار خودش حتی بیش از حد تکلیف و خواستهها عمل نماید.
در این زمینه متربیان را به دو نسخ می توان تقسیم کرد، یک گروه کسانی که خود بخود انگیزه کافی دارند. یعنی اصلاً به دروس حوزوی و به حوزه یک آشنایی و علاقه خاصی دارند. دسته دوم کسانی هستند که با این دروس آشنایی ندارند و انگیزه هم ندارند، به این بچهها باید انگیزه داد.
مربی سعی مینماید با ایجاد انگیزه در متربی، او را به انجام این تکلیف تشویق نماید. مثلاً از طریق توجیه کردن متربی و آگاهی دادن به او از فواید مطالعه و آموختن این دروس.
چنانچه دانشآموزی به تکالیف خود عمل نکند یکی دو بار اول را نادیده می گیریم، اما اگر این کار را ادامه دهد، ابتدا به خودش و سپس خانوادهاش تذکر میدهیم. البته برای انجام این مرحله با مسئولان کانون و مربی های بالاتر از خودمان هماهنگ می کنیم. حتی ممکن است درباره یک شخص جلسه چند دقیقه ای برگزار شود تا به نتیجه برسیم که چه باید کرد. اگر صحبت و تذکر با اولیاء دانش آموز هم نتیجهای نبخشد، فرد را از گروه خارج می کنیم. چون ما این جا هیچ هزینه ای از فرد و خانواده اش در قبال آموزشها و کلاس هایی که برگزار می کنیم دریافت نمی کنیم، طبیعی است که انتظار داریم همان گونه که ما وقت می گذاریم متربی هم وقت بگذارد وحداقل تکالیفش را انجام دهد.
روش دیگری که موثر است آن است که کسی را که تکلیفش را انجام داده است، تشویق کنیم. مثلاً یکسری کارت امتیاز در نظر گرفته بودیم که به بچه هایی که وظایف خودشان را به خوبی انجام می دادند، ارائه می کردیم. این مساله باعث می شد که بچه هایی که انجام نداده اند، جلسه بعد انجام دهند.
اصل کار تربیتی تهذیب است. برنامه های آموزشی، برنامه کوهنوردی و ... همگی برای تهذیب است. در این رده سنی(مقطع راهنمایی) برنامه ای جداگانه که بخواهد صرفاً تهذیب بچهها را دنبال کند نداریم. چون به اقتضای سنشان خوششان نمی آید، سعی می کنیم به صورت غیر مستقیم در قالب برنامه های مختلف به آنها القاء کنیم. لذا کار تربیتی در متن همه کارها وبرنامهها صورت می پذیرد. به طور مثال چنانچه در کلاس ریاضی، یکی از بچهها غیبت کسی را کرد، مربی خودش را مسئول می داند که عکس العمل نشان بدهد این گونه نیست که بگوید الان زمان ریاضی است، اخلاق در ساعت دیگری بیان می شود.
ما در تمام کارها و برنامه ها– از کوچکترین کارها(مثل پذیرایی) تا بزرگترین کار– یک نگاه تربیتی داریم لذاست که وقتی می خواهیم به بچهها ریاضی آموزش دهیم، معلم ریاضی نمی آوریم، بلکه همان مربی است که ریاضی آموزش می دهد. برای قرآن هم یک قاری یا معلم قرآن نمی آوریم، بلکه همان مربی است که آموزش می دهد. کلاس برای ما، وسیله ای برای تربیت افراد است، کلاس یک بهانه است. ما می خواهیم بچهها رشد معنوی، اخلاقی پیدا کنند از چه طریقی ؟ از طریق کلاس، کوهنوردی، هیات و ...
این فعالیتها باعث میشود که بچهها با مربی آشنا شوند، با او همراه شوند و از او تاثیر بپذیرند. هر چند که کارها به صورت گروهی اجرا می شود . ولی مربی برای هر یک اعضای گروهش، برنامه مشخصی دارد – چون شخصیت هر کدام از افراد فرق می کند و هر یک نقاط ضعف و قوت خاص خودشان را دارند – مربی هم همیشه ذهنش درگیر است که با فلانی چگونه برخورد کنم ؟ به فلانی چه بگویم ؟ بهترین روش حل مشکل فلانی چیست ؟ و... . بارها شده است که ما مثلاً در مورد مشکل یا مساله یکی از بچهها 2 هفته فکر می کردیم، مشورت می گرفتیم (که از چه جملات و لغاتی استفاده کنیم، از چه مثال هایی استفاده کنیم و ...) و نهایتاً حدود 10 دقیقه با او صحبت می کردیم. تک تک افراد برای مربی مهم هستند لذاست که این رویکرد با رویکردی که معلم سر کلاس می رود، درسش را می دهد و بیرون می آید و به موضوعات دیگر کار ندارد، متفاوت است. از برنامه های خاص تهذیب می شود به هیات، نمازجمعه و سیره شهدا و ... اشاره کرد ولی مهم ترین نتایجی که ما کسب می کنیم، ناشی از روش غیر مستقیم است.
سعی می شود بیش از آن که با زبان گفته شود با عمل به متربیان عرضه شود. مثل ایثارهایی که مربی انجام می دهد، تلاش و هزینه هایی که مربی می کند و ... به طور کلی اخلاق و رفتار مربی است که موجب تهذیب و الگوگیری متربی می شود. لازمه این که مربی بتواند با عملِ خودش متربی را تربیت کند، آن است که خودش قبلاً خودسازی کرده باشد و الان هم در مسیر رشد و تربیت باشد. اولویت های اخلاقی را رعایت کند. متربی نه تنها از عمل مربی میآموزد، بلکه عامل بودن مربی باعث می شود که سخنش هم بر جان متربی بنشیند و در او اثر کند.
از جمله اهداف مهم هیات، بحث ایجاد و تقویت روحیه توسل به اهل بیت علیهم السلام در متربیان است.
یکی از ویژگی هایی که برنامه کوهنوردی و هیات را برای بچهها جذاب می کند این است که همه بچهها با هم در این برنامهها حضور دارند. همین که تعداد بچهها در یک برنامه ای زیاد باشد، برای خودشان هم جاذبه دارد.
با توجه به این که برخی از هیات های عزاداری دچار آسیبها و آفت هایی شده اند، برگزاری هیات در مسجد و حضور متربیان در آن باعث می شود که بچهها در آن نوع از هیاتها شرکت نکنند. چون طبیعی است که بچه های مذهبی خصوصاً در ایام خاص در مراسمات هیات شرکت می کنند، اگر در مسجد و به شکل صحیح برگزار نشود، آنها در جلسات دیگری شرکت خواهند کرد. به طور کلی این که بچهها از جاهای مختلفی تاثیر پذیری داشته باشند، کار مربیان را خیلی سخت می شود.
نکته دیگر این بحث های کلی ای که ضرورت دارد برای همه بچهها مطرح شود، در این جلسه مطرح می شود . مربیان برخی از مسایل را نمی توانند سر کلاس بگویند – شرایط گروه اقتضاء بیان آن موضوع را ندارد – و یا این که اساساً جزو برنامه آموزشی نیست که این مسایل گفته شود در عین حال لازم به نظر می رسد که آن موضوع برای بچهها بیان شود، لذا از برنامه سخنرانی هیات برای بیان این نوع موضوعات استفاده می شود.
از طرف دیگر با توجه به اینکه همه اعضای گروهها با هم در جلسه هیات حضور دارند، هیات فرصتی است که مسئول کانون در آن حضور یابد و در جمع کلیه بچهها تذکرات و صحبت هایی - اعم از مباحث اجرایی و تشکیلاتی و انضباطی گرفته تا مباحث اخلاقی و عقیدتی- داشته باشد.
معمولاً یک روز مشخص در هفته – که فعلاً پنجشنبهها بعدازظهر است – بچهها هیات دارند که در آن روز درسهایی که در گروه تدریس می شود تعطیل می شود، و به جای آن بچهها در برنامه هیات شرکت می کنند. برنامه هیات به این شکل است که اول با دعا شروع می شود. نوع دعا هم به مناسبت های ایام بستگی دارد، مثلاً در محرم و صفر زیارت عاشورا خوانده می شد، ماه بعد زیارت آل یاسین و ... .
بعداز اتمام دعا، برنامه سخنرانی داریم که متناسب با مناسبت های ایام از افراد مختلف دعوت می کنیم. مثلاً در هفته دفاع مقدس از یکی از رزمندگان جانباز دعوت کردیم و یا از روحانیون حاضر در مسجد کسی سخنرانی می کند. معمولاً سخنرانی هایی که در هیات می شود، مباحث کلی را در بر می گیرد. البته بعضی اوقات قبل از سخنرانی برنامه هایی از قبیل پخش کلیپ هایی از دفاع مقدس و ... هم داریم.
بعداز سخنرانی، مراسم نوحه خوانی و سینه زنی انجام می شود و اگر از بچهها کسی اعلام آمادگی کند برای مداحی کردن از او هم استفاده می کنیم. آخر جلسه هم پذیرایی هست که معمولاً خانواده های بچهها بانی می شوند. البته هیات در مناسبت های خاص، برنامه ویژه هم دارد مثلاً در ایام شب قدر، در کوه مراسم احیاء را برگزار کردیم و یا در جبل النور مراسم داشته ایم و ...
ü هیات محملی است که روحیه همکاری را در بچهها ایجاد می کند. چون برگزاری مراسم هیات بر عهده خود بچه هاست. ما تنها بین بچهها تقسیم مسئولیت می کنیم. مثلاً مسئول توزیع کتاب دعا، مسئول پذیرایی، صوت و ... به افرادی مسئولیت می سپاریم که در بین بچهها یک وجهه اخلاقی و مثبت تری از بقیه دارند. چون طبیعتاً بچهها به این افراد جذب می شوند.
ü در ایام ولادتها به جای روضه خوانی مولودی خوانی داریم. به طور کلی روضه چندان مفصل و طولانی خوانده نمی شود. چون سن بچهها به گونه ای است که بر خلاف بزرگسالان چندان با روضه مانوس نیستند. بیشتر سعی می شود بر ابعاد معرفتی ائمه تاکید شود.
ü البته سینه زنی همیشه داریم سعی می شود که علاوه بر اشعاری که پیرامون اهل بیتعلیهم السلام خوانده می شود اشعاری نیز درباره شهدا خوانده شود. به طور مثال شعر ثابت هیات «یاد امام و شهدا» است که تقریباً همه بچهها حفظ هستند و در انتهای هیات خوانده می شود.
ü برنامه هیات، برنامه ثابت کانون است، یعنی حتی اگر سایر برنامهها به دلایلی– مثلاً ایام امتحانات و یا تعطیلات نوروز – تعطیل شود. برنامه هیات تعطیل نمی شود و برگزار می شود. تا رابطه ای بین بچهها و حضور حداقلی در مسجد فراهم شود.
ü سعی می کنیم در برنامه های هیات، خانوادهها را هم دخیل نمائیم. مثلاً بعضی از پدر و مادرها هم در برنامه هیات شرکت می کنند. دعوت از پدر و مادرها و حضور آنها در هیات، باعث می شود که آنها، کانون را از خودشان بدانند و تمام تلاش و کوشش را برای تهیه برگزار شدن هیات و سایر برنامه های کانون انجام می دهند.
ü هفته در میان بچهها به صورت دسته جمعی در نماز جمعه شرکت می کردند، هفته های اول با مربیان می رفتند، پس از این که آشنا شد، یک مکانی را قرار می گذاشتیم و بچهها می آمدند و از آن جا دسته جمعی در نماز جمعه شرکت می کردیم. در راهپیماییها هم بچه به صورت دسته جمعی و با لباس بسیجی شرکت می کنند.
ü یکسری برنامه های جانبی دیگری هم بوده است که به صورت مشترک و عمومی برگزار شده است . مثل بازدید از آسایشگاه جانبازان، مجتمع آیهها و ... این گونه برنامهها نظم خاصی ندارد.
در کار تربیتی باید مبنا را بر ارتباط دانش آموز با ولی اش بگذاریم. چون اصل تربیت با پدر و مادر است. مربی وکیل پدر و مادر است. لذا ما در این جا متربیان را به خانوادههایشان متصل می کنیم، بر خلاف بسیاری از مساجد که بچه هایی در آن مسجد فعال هستند از خانواده شان می برند. پذیرفتن این دیدگاه مستلزم ارتباط منظم مربی با پدر و مادر متربی است.
به خاطر این که خانوادهها با فضای کاری کانون مانوس شوند و از برنامه های بچهها در مسجد مطلع شوند.
یکی از منابعی که مشکلات متربی را روشن می سازد، خانواده است. خانوادهها به مرور زمان – معمولاً بعداز یکسال– که به مربی و مجموعه اعتماد می کنند؛ رفتار و خصوصیت اخلاقی فرزندشان را به آنها می گویند. متربی برخی از مشکلات رفتاری و اخلاقی خود را در حضور مربیان بروز نمی دهد، بلکه در محیط خانواده بروز می یابد و بالعکس. لذا ارتباط منسجم بین خانواده و مربیان باعث حل این مسایل می شوند.
وقتی ارتباط بین خانوادهها و مربیان مرتب و کارآمد باشد، از یک طرف مربی به بچهها تاکید می کند که حرف خانواده را گوش کنید و از طرف دیگر خانواده نیز متربی را به شرکت در برنامهها و گوش کردن حرف مربی ترغیب می کند، که این رفتار باعث هم افزایی در فعالیت تربیتی می شود.
هر کسی بخواهد عضو کانون شود، حتماً باید برای ثبت نام با والدین خودش مراجعه کند و ما اول پدر و مادر را پیرامون کارهای کانون توجیه می کنیم.
به صورت ماهانه با خانواده های متربیان جلسه برگزار می شود. اساس کار تربیتی بر ارتباط با خانواده هاست که در آن جلسه مربیان گزارشی از برنامه های اجرا شده و برنامه های آتی به والدین ارائه می کردند و همچنین گزارشی از عملکرد هر متربی به خانواده اش می دادند (غیبت، تاخیر، وضعیت درسی، میزان همکاری و ... ) و از طرف دیگر از وضعیت متربی در منزل آگاه می شدند که آیا مشکلی دارد یا خیر ؟ مساله ای هست که مربی بتواند آن را حل کند یا خیر و ...
در هر جلسه ابتدا صحبت های عمومی توسط مسئول کانون و یا دیگر مربیان بیان می شود و در پایان جلسه، پدر و مادرها به صورت خصوصی سراغ مربی فرزند خودشان می روند.
با توجه به این که دانش آموزان پس از مدتی که آموزش می بینند در برخی زمینهها از پدر ومادرشان جلو می افتند و بین آنان تنش و تناقض پیش می آید، لذا سعی می کنیم که این تناقض را با کلاس هایی که با پدر و مادرها داریم رفع کنیم. یعنی کلاس آموزشی برای خانوادهها خصوصاً مادرها – که ارتباط متربیان با آنها بیشتر هست – برگزار نمائیم. هفته ای یک یا دو جلسه برای مادرها کلاس داشتیم که باید شرکت می کردند و بیشتر همین بحث آیات کلیدی را برایشان داشتیم این کلاسها به ایجاد دیده گاهای مشترک بین خانوادهها بسیار کمک می کرد.
علاوه بر این موارد بنابر موقعیت خاص و یا با یک فاصله زمانی منظم، جلسات خصوصی با خانواده هر یک از متربیان برگزار می کنیم. علاوه بر اینها، بنابر اتفاقات خاص و موارد خاص به صورت تلفنی نیز گاهی با خانوادهها صحبت می کنیم.(مشکل فوری خاصی، سوال خاصی و ...)
ارتباط متربیان عمدتاً با 3 نهاد «خانواده، مسجد، مدرسه» است. اگر ما بتوانیم این 3 راس مثلث را هماهنگ کنیم و نظارت داشته باشیم، اثر بخشی کامل خواهد بود.
بهترین روش در مورد مدرسه این است که با مدیر و معاون و برخی از معلمان ارتباط داشته باشیم و از آنها در مورد رفتار متربی، دوستان و رفقای او، وضعیت درسی و ... سوال کنیم فرد را در مدرسه از طرق دیگر هم می شود کنترل کرد، مثلاً هم مدرسه ای هایی که در مسجد حضور دارند.
این سنخ کار تربیتی، همانگونه که رشدش زیاد است، انحرافاتش هم جدی است. این انحرافات ممکن است که به مراحل حاد جنسی کشیده شود که ما در فعالیت های نهادهای فرهنگی دیگری دیده ایم. آسیبها را از 2 جنبه می توان بررسی کرد :
معمولاً مربیان و فعالان کارهای تربیتی و فرهنگی در کار گم می شوند. بعداز مدتی مربی متوجه می شود که تمام وقت را صرف متربیان کرده و حالا به پوچی رسیده است. چون همیشه خروجی داشته است و حال می بیند که دیگر هیچ حرفی برای گفتن ندارد.
از جمله مهم ترین و شایع ترین آفت هایی که گریبان گیر مربیان می شود، دلبسته شدن به متربیانشان است. هر چند در بین پسرها بیشتر شایع است، ولی در بین دختران نیز هست. در پسران مشکل این است که احتمال این که به مسایل جنسی کشیده شود زیاد است.
این آفت مخصوصاً در مربیانی که مجرد هستند خیلی بروز و ظهور دارد. افراد می خواهند جای خالی خانواده را با دانش آموزان پر کنند. مثلاً در مواردی ما گروه را از یک مربی می گرفتیم، می دیدیم که تا یک هفته، مربی از خواب و خوراک می افتد و وضعیت آشفته ای پیدا می کرد. زندگی اش مختل می شد. در حالی که همان مربی قبل از آن به ما می گفت که من الان برای گروه وقت می گذارم دارم ایثار می کنم، از کارهایم می زنم، اگر گروه را از من بگیرید من راحت می شوم و مسئولیت از دوشم برداشته می شود.
ارتباط مربی با متربی باید براساس ضرورت باشد، اگر مربی بر خودش کنترل نداشته باشد و خودسازی نکند، ممکن است که این ارتباط بر مبنای خواسته دلش صورت پذیرد. که این آغاز انحراف است . مربی باید مدام از خود بپرسد که ارتباط بین او و متربی برای چیست؟ برای تربیت و رشد متربی است یا به خاطر ایجاد دلبستگی و وابستگی روحی بین او و متربی . آیا حاضر است که گروه را به مربی دیگری بسپارد؟
همیشه توصیه ما به مربیان آن بوده است که نیرو به خودمان جذب نکنیم بلکه به مسجد جذب کنیم. درخصوص رابطه مربی با متربی باید یادآور شد که مربی همواره باید بر خودش کنترل داشته باشد. همواره لحظه به لحظه هدف خودش را کنترل کند که ارتباطش با متربی برای چیست ؟
یکی از مهم ترین راه حلها این است که مربی مجرد نباشد بلکه متاهل باشد. چون این آفت عمدتاً در مجردها خودش را نشان می دهد.
یکی از شیوه های حفظ نیرو در مسجد آن است که مربی اورا ترغیب کند که با بچه های مسجدی و هم گروهش رفیق شود. اگر مربی دقت نکند و کنترل نداشته باشد، پس از مدتی مشاهده خواهیم کرد که این افراد با هم یک تیم شده اند، به اصطلاح با مدیریت یکی از بچهها، گروه سایه تشکیل می شود و خودشان برای خودشان برنامه می گذارند. بعضی وقتها متربی قویتر از مربی می شود و گروه را او هدایت می کند. مربی می گوید فلان کار را بکنید، او می گوید نه – البته شاید جلوی مربی نگوید ولی پشت سر او میگوید- و یا مثلاً مربی می گوید فلان روز تعطیل، ولی آنها تعطیل نمی کنند. به خانواده می گویند که می رویم مسجد، ولی سراغ برنامه های خودشان می روند. یعنی عملاً مربی افرادی که قبلاً با هم آشنایی نداشتهاند را با هم آشنا کرده و حالا هم آن افراد از مدیریت مربی رها و خارج شدهاند. مثلاً قرار می گذارند کلوپ بروند و حتی ممکن است (خصوصاً در دروه دبیرستان) که بین اعضا رابطه های غیر اخلاقی پیش بیاید....
در سال اول به دلیل این که عمدتاً بچهها خیلی همدیگر را نمی شناسند، کنترل مربی بر گروه بیشتر است، اما ممکن است که بعداز یکسال ارتباطات عاطفی بین بچهها خیلی زیاد شد، هر کاری بخواهند انجام دهند. دیگر برای کارهایشان اجازه نمی گیرند. ارتباطات وقتی خیلی گسترده شد، به مشکلات جنسی کشیده می شود. حتی بین بچه هایی که درون یک گروه هستند.
مربی باید آن قدر قدرت داشته باشد تا همواره محوریت گروه را بر عهده داشته باشد. رابطهها و صمیمیت اعضا را کنترل کند. اگر ارتباطات میان اعضای گروه کنترل نشود، گروه از دست مربی خارج می شود. لذا اگر عضوی از اعضای گروه، نظم گروه برهم زند و یا در مدیریت و محوریت مربی در گروه اختلال ایجاد کند باید تذکر داده شود و یا گروهش را تغییر دهند و یا از مجموعه اخراج گردد.
یکی از شیوه های ما برای رفع این موضوع ارتباط با اولیاء متربیان است .ما برنامه خودمان را به آنها اعلام می کنیم و از آنها می خواهیم که به غیر از این موارد به بچهها اجازه حضور در مسجد ندهند. ارتباط مستقیم خانواده با مربی بسیاری از آفات را حل می کند.
یکی از دلایل اصرار ما بر گروهبندی سنی جلوگیری از همین آفت است. وقتی فاصله سنی اعضای گروه کمی با هم تفاوت می کند-در برخی موارد حتی یکسال- امکان بروز چنین مشکلاتی بین اعضای گروه پیش می آید.
یکی از مشکلاتی که ما در مساجدمان داریم (از اول انقلاب تاکنون) آن است که مسئولان و فعالان مسجد برای آن که جوانان را جذب مسجد کنند، از خانه و خانواده جدا می کنند. یعنی روابط والدین و فرزندان را به صورت ناخواسته تخریب می کنند تا آنها را جذب مسجد کنند. این ضربه بزرگی به متربیان است.
اما در این مسجد نظام تربیتی متربیان مبتنی بر تقویت روابط فرزندان با والدین است. قرآن بارها بر مساله «برالوالدین » تاکید کرده است. یکی از مسایلی که ما بچهها را به آن ترغیب می کنیم آن است که حتماً دست مادرت را ببوس. حتماً کارهای خانه را انجام بده. حتماً سعی کن در « برالوالدین» از همه اعضای خانواده جلوتر باشی. قرآن می فرماید: « أَنِ اشْکُرْ لی وَ لِوالِدَیْکَ » (لقمان، 14) از منِ خدا و والدینت تشکر کن. معلوم می شود که این یک اقیانوس فوق العاده است. اتفاقاتی می افتد که قابل محاسبه نیست.
بحث تربیت مربی زیر مجموعه حوزه علمیه ای است که در مسجد فعال است. کانون فرهنگی مسجد نیز زیر مجموعه حوزه علمیه است. از آن جا که مربی های ما حتماً باید طلبه باشند، لذا فعالیت های کانون و حوزه علمیه کاملاً در هم تنیده هستند.
ما در فرآیند کار تربیتیای که در مسجد انجام می دادیم به این نتیجه رسیدیم که اولا توان ما محدود است و ثانیا رو به کاهش. لذا باید به دنبال افرادی باشیم که بتوانند هم کار را ادامه بدهند و هم گسترش. بعد هم به این نتیجه رسیدیم که تنها افرادی که می توانند این کار را ادامه بدهند طلبهها هستند. اکثر رفقای دانشجو ما، تنها یکی دو سال هستند و بعد کار را رها می کنند – به دلایل مختلف مثل ادامه تحصیل در یک شهر دیگر، ازدواج، کار و شغل، خدمت سربازی و ... - ولی طلبهها مشکلاتی از قبیل خدمت سربازی ندارند، ثانیاً شغلشان هم تبلیغ است (یعنی می توانند شغلشان را همین امر قرار بدهند) از سوی دیگر تقریباً مشکل مالی ندارند چون شهریه می گیرند. لذا می توانند مثلاً صبح تا ظهر درس بخوانند و بعدازظهر یا شب وقتشان را برای مسجد بگذارند. بنابراین تصمیم گرفتیم که نخبه های متربیانی که با آنها کار تربیتی می کنیم را انتخاب کنیم و به حوزه علمیهی مسجد دعوت کنیم. برنامه حوزه را مثل حوزه های معمولی طراحی نکردیم. بلکه تصمیم گرفتیم که با این افراد خودمان کار کنیم. هم درس های حوزه را آموزش می دهیم، هم روش های تربیتی و تبلیغ را مثل سخنرانی و ... تا بتوانند مبلغ خوبی باشند و هم مباحث مدیریتی را، تا بتوانند یک تشکیلات تربیتی- فرهنگی را اداره کنند. انسان های چندی بعدی باشند.
یکی از مشکلات ما در جامعه این است که علی رغم افزایش جمعیت و نیازهای متنوع جامعه و توقعات گسترده از روحانیت، تعداد مدارس علمیه کاهش پیدا کرده است که بخشی از آن به دلیل مسایل مالی و اجرایی بوده است.
ایجاد حوزه علمیه در مسجد، مزایای بسیاری دارد:
بر خلاف نظام رسمی حوزه که مدت تحصیل طلبه در آن بسیار طولانی است- که توصیه رهبری بر این بوده است که این مدت کوتاه شود – تربیت طلبه در حوزهی علمیه مسجد، در یک بازه زمانی کوتاه به نتیجه می رسد، در عین حال که از کیفیت هیچ کاسته نمی شود. به طور مثال طلبه های ما که امتحان رسمی حوزه را داده بودند، ممتحنین می گفتند که کیفیت این طلبهها از بقیه کسانی که امتحان دادند بالاتر بوده است. علاوه بر این که طلبه های اینجا قابلیت هایی دارند که معمولاً طلبه های رسمی حوزه فاقد آن هستند.
اگر مسئولان حوزه، این شیوه شکل گیری حوزه در مساجد را بپذیرند، برکات زیادی در پی خواهد داشت. امامان جماعت مساجد، رئیس حوزه علمیه می شوند. از آنجا که اکثر ائمه جماعت حدود 15-10 سال در حوزه درس خوانده اند، لذا اگر سوادشان از استاد دانشگاه بیشتر نباشد کمتر نیست. مثلاً حاج آقای صرافیان(امام جماعت مسجد صنعتگران) 30 سال درس خواندهاند و یک جامعیتی کسب کرده اند. لذا کاملاً شایستگی مدیریت حوزه علمیه به عنوان یک دانشگاه دارند. یعنی مساجدمان تبدیل به دانشگاه می شود. لازم نیست که هر مسجد 100 طلبه داشته باشد بلکه ممکن است تنها 10 طلبه داشته باشد.
این طلبه می توانند به امور مسجد هم رسیدگی کنند. پایگاه بسیج را اداره کنند، کار تربیتی انجام دهند. از طرف دیگر مساجد در همه جای شهر هستند، همه اقشار به آن رفت و آمد دارند، با این شیوه مساجد از رکود خارج می شوند. در وضعیت فعلی درب بسیاری از مساجد فقط برای نماز جماعت باز و سپس بسته می شوند. در حالی که اگر حوزه علمیه در مسجد شکل بگیرد، مساجد دوباره در جامعه محوریت می یابند. اگر این اتفاق رخ دهد، به نظر بنده انقلاب فرهنگی در کشور رخ خواهد داد.
از طرف دیگر حوزهی درون مسجد پتانسیل هایی دارد که حوزه های علمیه دیگر ندارند. یکی از ویژگی های نامطلوب حوزه های علمیه متداول ما آن است که طلبه از مردم جداست و در یک محیط خاصی قرار دارد که فقط طلبهها هستند. تقریباً همه تعاملش با آن هاست. وقتی که طلبه از مردم جدا شد، دیگر توانایی ارتباط برقرار کردن با نسل جوان را ندارد. لذا بسیار مشاهده می شود که در عین حال که طلبه جوان است ولی روحیه، مشی و نوع فکر کردنش مثل پیرمردهاست. این فرد نمی تواند با جامعه ارتباط برقرار کند. چون فضای فکری اش کاملاً متفاوت است. به سختی می تواند با یک دانش آموز ارتباط برقرار کند. وجود حوزه علمیه در مسجد به علت آن که مسجد محل رفت و آمد مداوم مردم از اقشار گوناگون هست، از این آسیب مبرا است.
از طرف دیگر طلبه هایی که در این حوزه درس می خوانند، در کنار درس یک کار عملی اجباری هم دارند – به اصطلاح امروز طرح کارآموزی دارند – که باید با تعدادی از بچهها کار تربیتی انجام دهند، برایشان کلاس بگذارند، اردو ببرند و ... . کار تربیتی و تبلیغ را نمی توان صرفاً به صورت نظری به مربیان آموزش داد، بلکه ضرورت دارد که در حین عمل اشکالات کار آنها را تذکر داده شود. با جزوه دادن و جزوه خواندن مربی ساخته نمی شود.
طلبهها در مدارس علمیه هنگام بیکاری و استراحت از مطالعه و درس، گعده می گیرند. در حالی که طلاب حوزهی مسجد به کار تربیتی با نسل جوان خواهند پرداخت. بعد برای همین کار احساس نیاز میکند که باید مطالعه کند. لذا مطالعه اش هم جهت دار می شود.
علاوه بر این، طلبه در همین مسجد بعداز نماز سخنرانی می کند و منبر هم می رود. هم تمرین منبر می کند و ایراداتش مشخص می شود و هم بعداز سخنرانی مردم مراجعه می کنند و سوال می پرسند، لذا اینها از مسایل روز مشکلات مردم آگاه هستند لذا بسیار متفاوتند از طلبه ای که در گوشه مدرسه در حال درس خواندن است و بعداز چند سال بیرون می آید تا کار فرهنگی – تربیتی کند. طلبه درون مسجد در کنار درس با شبهات و سوالات روز مردم آشنا می شود.
خود محیط مسجد، یک محیط روحانی و نورانی است. هر روز بارها در آن نماز جماعت برگزار می شود. ویژگی دیگری که انحصاراً این مسجد دارد این است که از کتابخانه مفصلی برخوردار است که بسیاری از مدارس علمیه از آن بی بهره اند.
یکی دیگر از ویژگی های حوزه علمیه در مسجد خسته نشدن طلبهها است. بسیاری از طلبهها که در مدارس علمیه هستند – هر قدر هم که آن مدارس، بزرگ باشند – پس از مدتی خسته و دلزده می شوند. چون هر روز از شنبه تا پنج شنبه در آن جا کلاس دارد و اگر شهرستانی باشد جمعهها هم باید در همان جا باشد. و بایکسری افراد مشخص و تکراری مراوده داشته باشد. در حالی که طلبه هایی که در مسجد هستند، به واسطه حضور مردم و ارتباط با مخاطبین متعدد، از محیط متنوع و پویایی برخوردار هستند، لذا دچار افسردگی نمی شود. طلبهها در این جا، جمعهها با متربیان عضو گروهش کوه می رود، هر روز برنامه حرم مطهر دارند، 3 روز در هفته برنامه ورزش رزمی دارند، کلاس های درسی شان هم در مسجد برگزار می شود. نهار را هم باید در منزل و در کنار خانواده میل کنند. بنابراین علیرغم اینکه برنامه شان از نماز صبح شروع می شود تا ساعت 10 شب ادامه مییابد، ولی به علت همین تنوع خستگی ندارند.
هر حوزه علمیه ای که بخواهد دایر شود، مقدار قابل توجهی هزینه ایجاد و راه اندازی دارد. در حالی که شکل گیری حوزه علمیه در مسجد هیچ هزینه خاصی ندارد. چون مسجد هیچ مشکل اقتصادی ندارد.
همه کلاس های حوزه علمیه و طلبهها در صحن مسجد(همانجایی که نماز جماعت نیز برپامیشود) برگزار می شود. یک حلقه با یک تخته وایت برد به عنوان کلاس درس در مسجد تشکیل می شود، همان گونه که حلقه های تربیتی نیز در مسجد به همین صورت برگزار می شود. یکسری از دروس را مربیان با تجربه تر و بالاتر مسجد با طلبهها کار کردند و یکسری از دروس را نیز از اساتید خارج از مسجد استفاده کردیم. هر چند – از جهت تربیتی - مطلوب تر آن است که آن دروس را هم همان مربیان ارائه می کردند. طبق برنامه جدیدی که در مسجد برای متربیان طراحی شده است هنگامی که متربیان دیپلم بگیرند، همزمان در حد پایه 6 حوزه نیز هستند.
ما از میان بچه هایی که با آنها کار تربیتی می کردیم 8 نفر انتخاب کردیم، که در اواسط کار یک نفر گفت به طور کلی هدفم عوض شده، نمی خواهم طلبه باشم، می خواهم از طریق عرصه هنر و سینما تبلیغ کنم. با اصل قضیه مخالف نبود، بلکه می خواست از مسیری دیگر عمل کند.
طلبه های این مسجد، در یک مدرسه رسمی درسی نمی خوانند درسها را با نظام این جا می خوانند سپس در مقطعی خاص امتحان حوزه را می دهند و رسمی می شوند و ادامه می دهند.
ما مبتنی بر تجربه فعالیت در مساجد دیگر و هچنین آسیبشناسی مربیانی که در جاهای دیگر فعالیت کرده بودند و دچار اشکالاتی بودند، الزامات، آموزشها و شرایطی را برای مربی قرار داده ایم – که فلان ویژگیها را نباید داشته باشد و فلان ویژگی را باید داشته باشد – مثلاً میدیدیم که در پایگاهی که دچار آفت و مشکل بود، فرمانده پایگاه خودش اهل مطالعه نبود، لذا یکی از شرایطی که ما برای مربی قرار داده ایم این است که خودش در حال رشد باشد، از جمله از لحاظ علمی باید رشد کند، باید مطالعه روزانه داشته باشد. همان گونه که متربی را رشد می دهد باید خودش هم باید رشد کند.
می دیدیم که برخی مسئول پایگاهها دچار انحرافات اخلاقی هستند ویا می دیدیم که در برخی هیاتها، چون مداح اشکالات اخلاقی دارد، کل هیات مشکل دارد، یا در جلسه قرآن چون قاری قرآن مشکل دارد، بدآموزی رخ می دهد. لذا مقرر کردیم مربیان حتماً باید خودسازی داشته باشند تا بتواند جامعه سازی هم داشته باشند و گرنه منشاء فساد خواهند شد. لذا مربی چون طبیعتاً الگو می شود باید روی خودش کار اخلاقی کند.
از طرف دیگر از آن جا که انسانها دائم در حال حرکت و تغییر هستند لذا شیوه های برخورد با متربی طبیعتاً در طول زمان تغییر پیدا خواهد کرد. لذا لازم است که مربی دایما در این موضوع نیز آموزش ببیند.
تقدم خودسازی بر جامعه سازی و کار تربیتی، به معانی محکم کردن پایهها و زیر ساخت هاست. اگر پایهها سست باشد، شاید بنا تا مقدار زیادی هم بالا رود، ولی با تکان های نه چندان شدید فرو می ریزد و هر چه بالاتر رفته باشد آسیب و ضررش بیشتر خواهد بود. فرآیند کار تربیتی به این شکل است: خودشناسی، خودسازی، انسان شناسی، تربیت.
کاری که ما در اینجا انجام می دهیم مربیگری است نه معلمی. معلم هر سال تقریباً یک درس ثابت را به دانش آموزان ارائه می کند و چون مخاطبان او تنها یکسال پای درس او حاضر می شوند، مشکلی ندارد. ولی کسی که مربی است، میبایست سال های متعدد همراه متربی باشد، لذا ضروری است که خود مربی رشد کند. مربی نمیتواند به اطلاعات خودش بسنده کند، چون بالاخره متربی به سطح مربی خواهد رسید، هنگامی که متربی احساس کند که مربی نمی تواند نیازهای او را پاسخ دهد، او را رها می کند. لذا لازمه کار تربیتی آن است که مربی هم در حال رشد و پیشرفت باشد.
کار تربیتی ظرافت های فراوانی دارد که عدم توجه به آنها باعث میشود که مربی در مسیر حرکت دچار آفات و آسیبهایی شود. لذا ضروری است که مربی از لحاظ اخلاقی آن قدر خودش را ساخته باشد که در کار تربیتی به انحراف کشیده نشود و دچار آفت نگردد. هر جا که در کارها مشکلی پیدا می کردیم وقتی ریشه یابی می کردیم، متوجه می شدیم که از ضعف اخلاقی مربی ناشی شده است. لذا هر چه مربی قوی تر باشد رشد کار هم بیشتر می شود.
تا خودمربی قوی و خودساخته نباشد، نمی تواند تاثیر خوب و ماندگاری بر متربیان داشته باشد. خود مربی باید در مسیر رشد باشد. هر چه مربیان بیشتر رشد کنند، طبیعتاً تاثیر گذاری آنها هم از حیث کمی و هم کیفی بهتر و بیشتر می شود. یکی از شاخص هایی که ما برای مربی تعیین کرده ایم این است که مربی خودش باید(از ابعاد مختلف درسی، اخلاقی و ...) در حال تربیت باشد و مربی داشته باشد.
مربی باید نگران باشد که نکند اشتباه کند. لذا نیمه شب با حالت گریان و زاری از خداوند بخواهد که او را یاری کند که اشتباه تصمیم نگیرد.
هدف اصلی ما اول از همه رشد و تعالی خودمان است، تربیت نیروها هدف بعدی است. باید 80 % وقت مربی برای خودش صرف شود و حداکثر 20% وقت برای بچهها و متربیان.
بر این اساس خیلی وقتها ما می توانستیم برای کارهای فرهنگی و تربیتی مسجد، وقت بیشتری بگذاریم ولی به خاطر این که به رشد خودمان ضربه نخورد این کار را نکردیم. مثلاً می گفتیم که شمای مربی حداکثر وقتی که برای فعالیتها تربیتی و فرهنگی برای متربیان می توانی بگذاری این قدر است، بیشتر نشود. بعضی وقتها لازم می شود که برای رشد مربیان، کلاً گروهها را تعطیل کنیم. برای همین حتی اگر لازم باشد که گروهها را تعطیل کنیم، تعطیل می کنیم – کما این که اتفاق افتاده است – به طور مثال ایام نوروز کلیه کلاسها تعطیل شد و مربیان به عنوان روحانی کاروان، به مناطق عملیاتی جنوب (راهیان نور) رفتند. چون احساس می شد که رشد بسیاری زیادی برای مربیان خواهد داشت. الان هم این مباحث اخلاقی و تربیتی را برای همه مربیان داریم.
ما مربیان از ابتدا بر خودمان کنترل و نظارت داشتیم، جلسات مشترک داشتیم. حتی بر درس همدیگر هم نظارت داشتیم که افت نکند. خیلی وقتها جلسات مربیان صرفاً حالت تذکر دارد. یعنی خیلی از مسایلی که می دانیم را به یکدیگر متذکر می شویم باز خوانی اهداف و روند انجام کار را داریم.
ما در مسایل اخلاقی مربیان، کتاب چهل حدیث حضرت امام را به عنوان مبنای کار قرار داده ایم. به صورت قطعه قطعه خوانده می شود و کار می شود تا بتوانند عملی کنند.
بخشی از فرآیند آموزشی مربیان به صورت تجربی صورت می پذیرد، مثلاً کلاس در اختیارش قرار می گیرد، ایرادات کارش را می گوئیم و ...، بخشی از آموزش آنها به صورت تئوری است که در طرح جامع آمده است.
ما آخر هر شب جلسه ای داریم که در آن مربیان مشکلاتشان را مطرح می کنند – اعم از مشکلاتی که در ارتباط و هماهنگی با یکدیگر داشته اند که نسبتاً هم زیاد است و هم مشکلاتی که در گروه و در رابطه با متربیانشان داشته اند – و ما سعی می کنیم که برای این اشکالات راه حل ارائه کنیم.
تا فرد احساس ضرورت و نیاز نکند، هر چه هم به او ارائه شود، خوب درک نمی کند و عمل نمی کند، ولی اگر به ضرورت تشنگی رسید خودش به دنبال آن می رود. مثلاً ما به طلبه هایمان(مربیان) می گفتیم که بچهها احکام را بخوانید، چند روز می خواندند بعد می گفتند آقا حوصله اش را نداریم ،ولش کنید و ... تا این که به عنوان روحانی کاروان راهیان نور به مناطق جنگی رفتند، آن قدر از آنها سوال احکام پرسیده بودند که وقتی برگشتند خودشان اصرار می کردند که ما باید احکام زیاد بخوانیم.